به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ندای ندوشن؛زمان قرار ما، بعدازظهر یک روز زمستانی بود و مکان قرار، مجله «هستی» که سالهاست مدیریت آن را برعهده دارد. استاد محمدعلی اسلامی ندوشن ادیب، نویسنده، محقق و حقوقدان سهشنبه هر هفته از پلکان پرپیچ و خم «ایران سرای فردوسی» بالا میرود تا چراغ این محفل انس ادبی را روشن نگه دارد و پرتو دانش خود را میان عاشقان فرهنگ و ادب ایران زمین بگستراند. استاد بازنشسته دانشگاه تهران به سال 1304 در ندوشن یزد دیده بر جهان باز کرد و تاکنون بیش از 50 کتاب و صدها مقاله در باب فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی نوشته است که هر کدام حلاوت خاص خود را دارند. راز و رمز هویت ایرانی- اسلامی و شکوه فرهنگ این سرزمین از زبان این پژوهنده بزرگ، هیچگاه از جذابیت تهی نخواهد بود.
آقای دکتر اسلامی ندوشن، به گمان بسیاری از اهل تحقیق، جهان به لحاظ فرهنگی در مسیر یکسان شدن یا یکدستشدن است و وسایل ارتباط جمعی در تلاشند فرهنگ واحدی را به دیگر کشورها القا کنند. به نظر شما هویت فرهنگی کشورها به کدام سو پیش میرود؟
دنیا توازن خود را از دست داده و در حال تغییر است. هر چیز از جمله روزگار و گردش کائنات روی تعادل و توازن تنظیم میشود. اجتماع انسانی هم همین طور است، جهان تا سالها پیش، تعادل و توازنی داشت، هرطبقه و گروهی راه خودش را میرفت، ولی سالهاست که روزگار به علت اختلاف طبقاتی بسیار شدید توازن خود را از دست داده است. وجود ابزارهای جدید ارتباطی مثل تلویزیون، اینترنت، رایانه دنیا را کوچک کرده و جلو چشم آوردهاند. بیتعادلی دنیا و اختلافهای طبقاتی را مردم از طریق اینترنت و تلویزیون میبینند، بنابراین جوش آوردهاند. نادارهای دنیا درمقابل ثروت هنگفتی که در دست عدهای معین، جمع شده حالت طغیان پیدا کردند، این مسأله تعادل جهان را به هم زده است، نخستین هشدار آن 11 سپتامبر امریکا بود که در آن برجهای دوقلو ویران شد و این در واقع شوک و تکانی به جهان داد که دنیا بعد از این دیگر به صورت گذشته، اداره نخواهد شد. در واقع، نوع ادارهای که دنیا در قرن بیستم در پیش گرفته بود، به هشیاری و آگاهی مردم و طبقه محروم، که اکثریت را در کشورهای مختلف تشکیل میدهند جواب نمیداد. تا آن زمان چشمشان بسیاری چیزها را ندیده بود، ولی ابزارهای ارتباطی، این گروهها را آگاهی مخصوصی داد.
گویا در همان زمان شماکتابی در این باره منتشر کردید.
من کتابی به اسم «هشدار روزگار» منتشر کردم که در آن به تفصیل شرح دادم که دنیا بعد از این رنگ دیگری خواهد داشت، یعنی یک نوع بانگی بودکه بلند شد تا بشریت حساب کارش را بکند و بداند نظامی که غرب درقرن بیستم پیشنهاد کرده، جواب دهنده نیست. نه سرمایهداری غرب و نه مارکسیسم و کمونیسم نوع شوروی و چین، هیچکدام جواب دهنده نخواهد بود، باید فکر دیگری کرد، فکری که اختلافهای طبقاتی را تعدیل کند و جریان تازهتری در دیدگاههای بشریت پیش آورد.
آیا تنشها و خشونتهای اخیر و افزایش درگیریها در جهان بویژه در مناطقی همچون خاورمیانه هم از همین اختلافات نشأت میگیرد؟
آگاهی مردم دوران جدیدی را رقم زده است. تو گویی دیگر حوصله بشریت سر آمده، پشت سر هم اتفاقهای تروریستی میافتد، مهمترین خبرهایی که از رادیو و تلویزیون شنیده میشود، عملیات تروریستی، خرابکاری، بمبگذاری و از همه خطرناکتر اقدامهای انتحاری است. کسانی جان خود را کف دست میگذارند و فدا میکنند.جان برای بشر چیز کوچکی نیست، حفظ جان، اقتضای ذات بشر است، وقتی کسی آماده شد که عملیات تروریستی را به صورت انتحاری انجام دهد، نشانه این است که کاسه صبر بشر لبریز شده است، میخواهد راه تازهای پیدا کند، چیزی که تا حالا بوده، مورد پسندش نیست، راه تازه را به قیمت ازدست دادن جان خودش میخواهد به دست بیاورد. تمام اخبار رادیو و تلویزیون مربوط به خرابکاری، عملیات انتحاری، بمبگذاری است، آخرین آن در پاریس بود، حادثه فرانسه واقعه کوچکی نبود، بعد از جنگ جهانی دوم این مهمترین واقعهای بود که در فرانسه رخ داد، در یک روز 15 هزار نفر نظامی را برای حفاظت ازسران 40 کشور تجهیزکردند، برای اینکه چارهجویی کنند.
در این وضعیت پرآشوب که تمام جهان را دربر گرفته، هویت فرهنگی ما چه سرنوشتی پیدا میکند؟
پایه هر چیزی سرشت انسانی است یعنی طبیعت بشر چه میخواهد و چطور میخواهد زندگی کند، چه چیزهایی برایش خوشایند و چه چیزهایی برایش بدآیند است. هر حکومتی باید بتواند مطابق با موازین و سرشت انسانی رفتار کند. باقی مسأله، اقتضائات زمان است، آن چیزی که در جامعه بشری صد سال پیش مطلوب شناخته میشد، امروز شاید دیگر مطلوب نیست. خیال میکنم هر حکومتی در ایران یا هر جای دیگر بر سر کار باشد، این دو اصل را باید منظور بدارد. جمعیت ایران در این سی و چند سال دو برابر شده است، نزدیک 40 میلیون جوان دارد، باید راهی در پیش گرفت که جوانها بتوانند از زندگی بهره گرفته، کار و امید به آینده داشته باشند. اگر استعداد اینها باطل شود، سرمایه هنگفتی از مملکت از دست میرود، بنابراین توجه به اقتضائات روز جزو نخستین مسائلی است که باید هر دولت و حکومتی منظور بدارد. علاوه بر این، آگاهی مردم را نیز باید در نظر آورد. دید مردم وسیع شده و در حال حاضرهر اتفاقی در چین بیفتد، از طریق وسایل ارتباطی بلافاصله به تمام جهان میرسد.
شما در نوشتههای خود به سه موج تحول در جامعه ایران اشاره کردهاید. ورود اسلام به ایران، هجوم مغولها و نفوذ تجدد. آیا میتوان سیطره رسانههای جدید را موج چهارم تحول دانست؟
هر کدام از آن دورانها دلایل متفاوتی داشته است مغولها جهانگشایی میکردند، آنان اقوامی بیتمدن بودند، جسارت بیشتری داشتند. اما در دوره ورود اسلام به ایران، ایرانیها هم به مرحلهای رسیده بودند که دیگر خسته شده و قدرتشان تحلیل رفته بود. دوره ساسانی ایران برای سقوط آماده بود، اگر اعراب نمیآمدند به نوع دیگری ساقط میشد. منظورم این است که هر کدام از آن دورهها تحلیل خاص خود را دارند، اما اکنون کشورها، حمله مستقیم نمیکنند بلکه بیشتر حمله تبلیغی است.
به نظرمی رسد روشها تغییر کرده و شکل نفوذ این بار به صورت فرهنگی از طریق وسایل ارتباط جمعی شده است؟
بله، در حال حاضر نفوذ معمولاً از طریق وسایل ارتباط جمعی و فرهنگی انجام میشود. دنیا در قالب یک چهار دیواری کوچک درآمده، تلویزیون را که روشن کنید دنیا در دست شماست. بنابراین حملهها، حملههای تبلیغات فرهنگی است، هر روز 700، 800 کانال تلویزیونی امواج خود را به خانههای بینندگان میفرستند و به آنها تعلیم میدهند. اختلافات و برخوردها هم همهاش، فرهنگی است، تجاوز کشوری به کشور دیگر ظاهراً معنی ندارد، اگر تهاجمی هم انجام شود، با شکست روبهرو میشود، همین چند سال پیش، مشاهده کردید که عراق به کویت حمله کرد ولی همه دنیا به حرکت درآمد و عراق را بیرون کردند، در حال حاضر حمله مستقیم سرزمینی به سرزمین دیگر کمتر اتفاق میافتد و یا به ثمر نمیرسد.
در این وضعیت، اگر یک ایرانی مسلمان و روزآمد بخواهد به لحاظ فرهنگی خود را در جهان حفظ و مطرح کند، چگونه باید خود را معرفی کند؟
فرهنگ ما دو جنبه دارد. یکی جنبه روشن و دیگری جنبه تیره. درجنبه روشن فرهنگی، روی موج انسانیت حرکت کرده است. آنچه در شاهنامه به عنوان یک انسان خوب شناخته میشود یا آن چیزی که سعدی و بزرگان ایران هر کدام در نوع خود گفتهاند، جنبه روشن هویت ایران را تشکیل میدهد. وقتی گفته میشود «بنیآدم اعضای یکدیگرند» یا وقتی حافظ میگوید «مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن، که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست» یک درس بزرگ انسانی میدهد که متأثر از فرهنگ اسلامی و قرآنی است.
جنبه منفی هم یک مشت خرافات، پایبندیها و تعصبات غلط است که جنبه تاریک قضیه را تشکیل داده است. وظیفه ما این است که این فرهنگ را پالوده کنیم و جنبههای منفی را کنار زده و پاک کنیم؛ بچهها را آموزش داده و جنبههای مثبت را نگه داریم.
آموزش این جنبهها را باید از کجا آغاز کنیم؟
باید آن را در مدارس به کودکان آموزش بدهیم، دستگاههای تبلیغاتی مثل تلویزیون، رادیو و امثال اینها باید به جنبه روشن هویت ما کمک کنند و برعکس، جنبه تاریک را افشا نمایند.
شما همیشه مبلغ هویت فرهنگی ما بودهاید. منابع تاریخی این هویت چیست؟
تمام میراث فرهنگی ما یک جنبه روشن دارد و یک جنبهای که مطابق با مقتضیات دنیای امروز نیست، البته جنبه تاریک هم نیست، ولی با دنیای امروز هم سازگاری ندارد، این جنبهها را میشود از هم جدا کرد و نشان داد که جنبهای که الآن قابل دل بستن است، هنوز زنده است و برای ما میتواند درس باشد. این جنبه را میشود در مدارس و با کمک وسایل ارتباطی رشد داد. این نکته را هم باید مدنظر داشت که فرهنگ ما علاوه بر میراث تاریخی باستان، با ورود اسلام بسیار شکوفا شد و روحی تازه در آن دمیده شد و لذا نباید فقط در آثار شعرا دنبال هویت فرهنگی بگردیم. اسلام منبع هویت فرهنگی ماست.
شاید لازم بود زودتر این سؤال را میپرسیدم که اصلاً هویت در نظر شما چه معنا و مفهومی دارد؟
هویت به معنای شخصیت است، هر مملکتی، آیین و هویتی دارد، خصوصیات قومی که فرهنگ گذشته این خصوصیات را به آن بخشیده است، فرهنگی که در طول قرنها تشکیل و متراکم شده است، این چیزی است که ایران به صورت یک کشور بسیار سالخورده با آن روبهرو است، کشورهایی هستند که شاید آنچنان تاریخی ندارند. برخی از کشورهای همسایه ما هم چندان تاریخی ندارند. حساب ایران از آنها جداست. ایران اسلامی یک فرهنگ متفاوت و مستقل خاص داشته که هویتش را تشکیل داده است.
استاد،طبق توصیه بزرگان ادبیات و فرهنگ، شاهنامه فردوسی را باید به دقت مطالعه کرد. فردوسی چگونه توانست در شاهنامه بین ایرانیت و اسلامیت، سازگاری ایجاد کند به نحوی که سهم هر دو جنبه را ادا کرده باشد؟
شاهنامه از چند جنبه بینظیر است، تمام آثار بزرگی که بعد از دوره غزنوی آمدند و سعدی و حافظ مهمترین آنها هستند، همهشان تحت تأثیر شاهنامه بودند. شاهنامه تنها از جنگ ایران و توران نمیگوید، بلکه جنگ بین نیکی و بدی را میگوید. وظیفه بشر این است که با کارهای خوب خود به پیروزی نیکی بر بدی کمک کند، این درسی است که از شاهنامه و مقدم بر آن، از قرآن میشود گرفت، یعنی انسان را تشویق به خوب بودن و کمک کردن به دیگران میکند. خوب بودن همین است، نه اینکه شخص تنها برای خودش زندگی کند، بلکه باید نسبت به دیگران کمک کند، مهربان باشد، جانب حق را بگیرد، این درسی است که از شاهنامه گرفته میشود، حسن کارش هم این است که سرانجام نیکی بر بدی پیروز میشود، برای اینکه در جنگ بین ایران و توران که نماینده نیکی و بدی هستند، بالاخره ایرانیها موفق و پیروز میشوند و نیروی شر و نیروی بد که گناهکار است شکست میخورد. این رویکرد فردوسی در شاهنامه ضمن آنکه مطابق با اعتقادات باستانی ایرانیان است عمیقاً با آموزههای اسلامی هم منطبق است در واقع فردوسی در سایه تعلیمات اسلامی این مسائل را مطرح میکند.
واضح است که زبان، یکی از ارکان هویت به شمار میآید. از سوی دیگر برخی از کارشناسان ادبیات فارسی معتقدند زبان فارسی اکنون در خطر است. عدهای دیگر هم میگویند زبان فارسی هویت پویایی دارد و به حیات خود ادامه میدهد و چندان خطری متوجه او نیست. شما وضع زبان فارسی را چگونه تحلیل میکنید؟
زبان تابع و ترجمان فکر است. اگر زبان در خطر بیفتد و ضعیف شود، دلیل بر این است که فکر ضعیف بوده و نتوانسته فکر را بپروراند، زبان فارسی طی این 60، 70 سال اخیر مقداری پیشرفت کرده و روانتر و سادهتر شده است. از آن تکلف گذشته بیرون آمده است ولی چون فکر ضعیف بوده، نتوانسته است آن طور که باید برگردان فکر جامعه ایرانی باشد، بنابراین ضعفی که در زبان فارسی دیده میشود، ضعف فکری است.
برای برون رفت از این ضعف فکری چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟
ایرانی باید به فضای آزاد اندیشه راه داشته باشد، از این مشغله روزانه که جلوی فکر را گرفته باید بیرون بیاید، سازمان اجتماعی سالمتری بهوجود بیاید تا مردم از این حالت آشفتگی فکری بیرون بیایند، در این صورت زبان هم راه خودش را پیدا خواهد کرد.
در جهانی که همهچیز را به سمت یکدست شدن سوق میدهند و حتی تنوع زبانی جهان را هم هدف گرفتهاند، اگر بخواهیم زبان فارسی رشد و پویایی مداومی داشته باشد چه کار باید کنیم؟
درحال حاضر زبان مقدار زیادی در قید قرار گرفته است چون فکر بهقدر کافی رسایی نداشته است و خودش را آزاد نمیدیده تا بتواند به طرف جلو حرکت آزاد کند. بنابراین خودسانسوری به خود گرفته و لطمه خورده و جلو گشایش زبان را گرفته است، زبان ما مقداری زبان مقید است، به این معنا که آزاد نیست، ولی در اینکه زبان فارسی نسبت به گذشته پیشرفتی کرده و سادهتر و روشنتر شده حرفی نیست. اگر بخواهیم زبان زندهتر و بهتری داشته باشیم باید از فکرمان شروع کنیم، فکرمان را آزاد کنیم و به خود فرصت فکر کردن بدهیم تا بتوانیم قضاوتهای بیطرفانه کنیم. خود را مقداری از قید آزاد کنیم، آنوقت زبان هم رشد خود را در پیش خواهد گرفت.
صرف نظر از وضعیت زبان فارسی در داخل ایران، وضع زبان فارسی را در جهان چگونه میبینید؟
زبان تابع قدرت کشور صاحب زبان است، اگر کشور صاحب زبان، نفوذ سیاسی و اقتصادی داشته باشد زبانش هم رشد میکند و جزو زبانهای زنده بزرگ شناخته میشود، اگر اینطور نبود در همان حیطه و محوطه خودش باقی میماند. امروزه زبان فارسی بیشتر در جغرافیای فرهنگی ایران به کار میرود.
اما در گذشته زبان فارسی گسترش زیادی داشت.
زمانی بود که گستره زبان فارسی تا دروازههای چین دامنه داشت. در قرن چهارم هجری از تمام منطقه آسیای صغیر، ترکیه فعلی، از کنار مدیترانه تا دروازه چین، زبان فارسی گسترش داشت و این به علت ارزشی بود که زبان فارسی پیدا کرده بود و در کنار زبان عربی که زبان قرآن کریم بود، به عنوان زبان دوم جهان اسلام نفوذ داشت، اما درحال حاضر قلمرو زبان فارسی در خود ایران است و در خارج به آن معنا نیست، البته آثاری مثل شاهنامه و حافظ به زبانهای دیگر ترجمه میشوند اما زبان فراگیر دنیا نیست.
بهعنوان یک ادیب و پژوهشگر که گذشته را خوب میشناسید، فکر میکنید هویت فرهنگی ما در دهههای آینده به کدام سو میرود؟ مثلاً گمان میکنید در50 سال آینده وضع ما چگونه خواهد بود؟
تمام حرفهایم در 50 سال اخیر این بوده که آینده را هیچکس نمیتواند پیشبینی کند، آینده بسیار مشوش و ناروشن به نظر میآید، هیچ نوع پیشبینی نسبت به آینده ممکن نیست. چون دنیا کوچک شده است تمام کشورها و بشر ساکن دنیا اگر یک چارهاندیشی اساسی و بنیادی نکنند دنیا به طرف هرج و مرج، تروریسم، آشفتگی فکری و روحی برای مردم میرود.
این آشفتگی فکری و روحی از کجا ریشه میگیرد؟
این وضع تا حدی ناشی ازتمدن قرن بیستم است، انسان باید وجودش برای نیازهای مادی و معنوی متوازن شود.
در این موقعیت پرآشوب، فرهنگ چه وضعی دارد؟ آیا در حال زوال و رو به نابودی است یا در حال زایش و باز تولید است؟
تعادل فرهنگی به هم خورده است. همه تکیهها روی مادیگری است. اگر بشر قادر باشد که چارهجویی متناسب با وضع این زمان انجام دهد راه سومی باید پیدا کند تا بتواند دنیا را به تعادل بین خواستهای مادی و معنوی نزدیک کند. این راه سوم را میتوان در آموزههای دین یافت.
طبعاً فرهنگ اصلیترین بخش هویت است. شما چه تعریفی از هویت فرهنگی دارید و این فرهنگ چه ارکانی دارد؟
خاطرات اندیشهها، تجربهها و نوع زندگی بشر، خلاصه و چکیدهاش فرهنگ را تشکیل میدهد. این فرهنگ حاصل تجربیات و آموزشهای گذشته است که عصاره و چکیدهاش فرهنگ آن کشور شده است، این فرهنگ است که زندگی را در یک کشور پیش میبرد، برای اینکه صبح که برمیخیزید، به چه فکر میکنید، چه چیزهایی را میخواهید انجام بدهید به چه طرفی میخواهید رو کنید، چه راهی را در پیش بگیرید چه احتیاجاتی دارید که میخواهید برآورده بشود، مجموعه اینها فرهنگ شماست. این فرهنگ است که شما را راهنمایی میکند، یک سیاهپوست آفریقایی ممکن است، تفاوت فرهنگی با یک اروپایی داشته باشد، ولی بنیاد احتیاجات بشر یکی است، تمام نژادها، تفاوتهای زبانی، ملی، قومی ظاهری هستند در باطن، بشر زاییده احتیاجات خودش است، همان طور که هر کسی در هر نقطهای از دنیا، دو چشم و یک دهان دارد، همانطور هم بنیادهای درخواستهایش، یکی است و این فرهنگ او را تشکیل میدهد، این فرهنگها باید به هم نزدیک شوند تا بینشان تفاهم ایجاد و مشترکاتشان تعیین و برگزیده و به کار برده شود.
پس اختلافات و برخوردهای فرهنگی چگونه پیش میآید؟
هر کشوری یک فرهنگ ملی و یک فرهنگ جهانی دارد، فرهنگها اکنون به هم برخورد کردند. در گذشته اینطور نبود ولی اکنون دستگاههای ارتباطی، فرهنگ جهانی را ایجاد کردهاند، بنابراین ما ایرانیها، نیمه ایرانی هستیم، ایرانی کامل نیستیم، صد سال پیش اجداد ما با ما تفاوت داشتند، برای اینکه ما از تمدن غرب و مارکسیسم تأثیر گرفتیم.
برای عبور ازبرخورد میان تمدنها یکی از راهها توسعهیافتگی است، توسعه فرهنگی به چه شکلی باید انجام شود توسط دولتها یا اندیشمندان و اهل فرهنگ؟
اول از همه دولت مسئول است، برای اینکه دولت نیروی متشکل در دست دارد، قوای نظامی، خزانه، دستگاههای تبلیغاتی دارد و مالیات میگیرد. دولت باید نسبت به جریانی که در کشور میگذرد احساس مسئولیت کند، البته پشت سر آنها روشنفکران هستند، آدمهایی که ادعای فهم بیشتر دارند و خوب و بد، درست و نادرست را تشخیص میدهند، مردم تقصیری ندارند، دنبالهرو هستند، گرچه آنها هم در عمق وجودشان حس میکنند و یک مقدار تشخیص میدهند ولی مردم میخواهند زندگی خود را داشته باشند، بنابراین، سرشان را پایین میاندازند و زندگی میکنند. عامه را نباید خیلی مسئول دانست، در درجه اول مسئول اداره کشورها دولت و در مرحله بعد طبقه روشنفکر هستند.
برای توسعه فرهنگی چه الگو و شاخصههایی ارائه میدهید؟
توسعه باید همه جانبه باشد، چند تا کارخانه و جاده کافی نیست. جنبه مادی و معنوی توسعه باید هر دو با هم حرکت کنند، آنچه در مدارس تدریس میشود. باید درس آینده و تقویت جنبه مثبت زندگی بشر باشد. افت اخلاقی پیدا شده است، افت اخلاقی یک ملت را نابود و منقرض میکند، برای اینکه چیزی که جلو فساد یک مملکت را میگیرد قبل ازقانون، اخلاق است. باید خود آدم تشخیص بدهد که این کار خوب نیست و نباید انجام شود.
آقای دکتر، وضع فرهنگ کشور را چگونه میبینید، بازار کتاب را پیگیری میکنید؟ آیا کتابهایی که جوانها مینویسند شما را ذوقزده میکند؟
کتاب خیلی منتشر میشود ولی من فرصت ندارم که آنها را مطالعه کنم، جسته گریخته گاهی به مطالب مطبوعات نگاهی میاندازم. روزانه روزنامه میخوانم، چون روزنامه منعکسکننده وضع عمومی کشور وتب سنج جامعه است. خیلی در جریان کتابهایی که منتشر میشوند نیستم. معتقدم کتابی اگر ارزش داشته باشد، خود به خود شناخته میشود، ولی کتابها معمولی هستند. تعدادشان هم زیاد است. چند سالی است که بحران کتاب هست، کاغذ گران و چاپ مشکل شده است، کتابفروشیها خیلی فعالیت ندارند، شمارگان روی 500 و 300 نسخه آمده است، یک کتاب من، سال اول یا دوم انقلاب در شمارگان 11 هزار نسخه منتشر شد، اکنون تجدید چاپش 500 نسخه است، تفاوت بین این دو عدد را درفاصله زمانیای که ما برای کتاب گذراندیم در نظر داشته باشید.
منبع:روزنامه ایران
دیدگاهتان را بنویسید