نودسالگی دکتر محمد علی اسلامی ندوشن، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و روشنفکر نامدار کشورمان، مناسبت خوبی بود تا در گفتوگویی با مصطفی ملکیان (نظریه پرداز عقلانیت و معنویت) به ویژگیهای فکری و اخلاقی دکتر اسلامی ندوشن بپردازیم. نویسندهای که با آثاری همچون؛ زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه، داستان داستانها، ایران را از یاد نبریم، سخنها را بشنویم، ایران چه حرفی برای گفتن دارد، مرزهای ناپیدا، ایران و تنهاییاش، تأملی در حافظ، چهار سخنگوی وجدان ایران و… برای مردم و بویژه دوستداران فرهنگ و اندیشه، چهرهای شناخته شده است. نویسندهای شریف که به تعبیر خودش از دو چیز پرهیز داشته:«یکی جلب نظر خواننده یا حرفزدن بر وفق خوشایند او، دیگری جلب عنایت ارباب قدرت» در ادامه گزارشی از گفتوگویی که با مصطفی ملکیان انجام دادهام پیش روی خوانندگان عزیز قرار میگیرد.
ایران را از یاد نبریم
نخستین نوشتهای که من از دکتر محمد علی اسلامی نُدوشن خواندم، کتاب «ایران را از یاد نبریم» بود. در آن چاپ که شاید هم چاپ اول بود، به هر حال به همراهی کتاب «به دنبال سایه همای» چاپ شده بود. من هم به لحاظ زیباییشناسی نثر، یعنی به لحاظ رسایی و شیوایی متن و هم به لحاظ محتوا که از انساندوستی و وطندوستی موج میزد، خیلی تحت تأثیر این کتاب قرار گرفتم و واقعاً با نخستین کتاب شیفته دکتر اسلامی ندوشن شدم و بعدها هم، در تمام طول سالهای آینده پیگیر نوشتهها و ترجمههای دکتر اسلامی ندوشن بودم.
به نظرم میرسد که اگر آن کتاب را ندیده بودم چه بسا تا سالها پیگیر نوشتههای دکتر اسلامی ندوشن نمیشدم و از این بابت خیلی خوشحالم که این کتاب را دیدم و خواندم. به نظرم چیزی که در آن کتاب بود در همه آثار بعدی ایشان استمرار پیدا کرده، هم به لحاظ صورت (form) یعنی از جنبه زیباییشناختی و هم به لحاظ محتوا (Content) و به لحاظ مطالبی که القا میکرد و پیامی که میرساند.
ویژگیهای کار روشنفکری اسلامی ندوشن
نخستین ویژگی بارز روشنفکری دکتر اسلامی ندوشن ویژگیای است که من از آن تعبیر میکنم به اخلاقگرایی. دو روشنفکر از صدر مشروطه تا الان به جهت اخلاقگرایی ممتاز هستند، یعنی به این جهت که بیشترین دغدغه روشنفکری خود را به اخلاقیتر کردن مخاطبان خودشان و توجهدادن مخاطبان خودشان به اهمیت و ضرورت اخلاقیزیستن معطوف کردهاند، حتی برای اصلاح امور اجتماعی.
یکی، روانشاد دکتر مصطفی رحیمی و یکی، دکتر محمد علی اسلامی ندوشن. این اخلاقگرایی را من در هیچ روشنفکر ایرانی دیگری به این درجه از شاخصیت و بارزیت ندیدهام. ویژگی دومی که در روشنفکری دکتر محمد علی اسلامی ندوشن هست، واقعگرایی است، نه به معنای نفی آرمانجویی و آرمانخواهی و آرمانطلبی، بلکه به معنای نفی خیالپردازیها و رؤیاپروریهایی که بسیاری از روشنفکران چه در ایران و چه در خارج از ایران احیاناً دچار آن شدهاند.
یعنی چیزی را از انسان خواستند که فوق طاقت انسان است، انتظار و توقعی از انسانها داشتند که این انتظار و توقع، رؤیاپرورانه و خیالپردازانه است، وگرنه اخلاقگرایی خودش آرمانجویی و آرمانطلبی و آرمانخواهی است.
اما اخلاقگرایی که همراه با واقعنگری باشد نه واقعگریزی، معنای آن این است که در عین حال که همه را دعوت به اخلاقیبودن میکنیم، پتانسیل و توان اخلاقیشدن انسانها را هم در نظر بگیریم. تکلیف اخلاقی برایشان بار نکنیم و تحمیل نکنیم، که در توانشان نیست که آن تکلیف را به اجرا در بیاورند.
اما ویژگی سوم روشنفکری ایشان که من بیشتر دلم میخواهد از آن تعبیر کنم به وطندوستی و نمیخواهم از آن تعبیر کنم به ناسیونالیسم، و ناسیونالیسم ایرانی، تأکید بر فرهنگ و تمدن ایرانی برای برگرفتن نقاط قوت این فرهنگ و تمدن است. به تعبیر دیگری، به یادآوردن میراث گذشته برای کسانی که در معرض این هستند که این میراث را فراموش کنند. البته وقتی شما میراث گذشته فرهنگ و تمدنتان را به دیگران گوشزد میکنید ممکن است بر مؤلفهها و عناصر مختلف آن فرهنگ و تمدن تأکید کنید، باز در اینجا هم دکتر اسلامی ندوشن بیشتر بر مؤلفه اخلاق و ادب در فرهنگ و تمدن ما تأکید میکند.
میشود تأکید کرد بر معماری یک فرهنگ و تمدن و به طور کلیتر بر هنر یک فرهنگ و تمدن؛ میشود بر فناوری یک فرهنگ و تمدن تأکید کرد؛ میشود بر علومی که در آن فرهنگ و تمدن پدید آمدهاند، یا بالیدهاند یا به اوج رسیدهاند تأکید کرد و البته بر چیزهای دیگری در یک فرهنگ و تمدن تأکید کرد. اما دکتر اسلامی ندوشن وقتی تأکید بر فرهنگ و تمدن گذشته ما ایرانیان و میراث فرهنگی ما میکند، بیشتر بر اخلاق برآمده از فرهنگ و تمدن ایرانی تأکید میکند و از این جهت وطندوستی دکتر اسلامی ندوشن نیز هم راستا است با اخلاقگرایی او. وقتی که مثلاً آثار کسانی مثل فردوسی یا حافظ یا سعدی یا مولانا را مورد بررسی قرار میدهد و خوانندگان را تشویق میکند که به آثار این بزرگان رجوع کنند باز جنبه اخلاقیای که در آثار این بزرگان هست مورد تأکید اوست. بنابراین به صورت خلاصه میتوانم بگویم که من سه ویژگی در روشنفکری دکتر اسلامی ندوشن میبینم؛ اخلاقگرایی، واقعنگری و وطندوستی و گمان نمیکنم این سه مؤلفه در آثار منتشر شده ایشان با هم ناسازگاری پیدا کرده باشند. البته ویژگیهای دیگری هم در روشنفکری دکتر اسلامی ندوشن هست اما آنچه چشمگیر و بارز است همین سه مؤلفهای است که خدمتتان عرض کردم.
چرایی استقبال از آثار اسلامی ندوشن
به نظر من چهار عامل را میتوان برشمرد، یکی اینکه دکتر اسلامی ندوشن سادهنویس و آسانیاب نویس است. از روشنفکران دارای نوشتههای پر از غموض و ابهام و ایهام و الفاظ و مفاهیم فنی و پیچیده که فقط برای متخصصان رشتههای علوم انسانی قابل فهماند، نیست و این ویژگی تا حد اندکی کمتر در روانشاد دکتر مصطفی رحیمی هم هست و این چیزی است که من به طور مکرر تأکید کردهام که روشنفکران تا به زبان آسانیاب سخن نگویند یا ننویسند، در کار خودشان موفق نخواهند بود.
روشنفکر با آکادمیسین فرق دارد. آکادمیسین هر مقالهای که در مجله یا نشریهای منتشر میکند، مخاطب او همکاران او هستند، بنابراین کاملاً حق دارد و بلکه وظیفه دارد برای اینکه وقت و نیروی مخاطبان خودش را هدر ندهد با زبان فنی همکارانش بنویسد و آن همکاران هم با همان زبان فنی نوشته او را فهم میکنند و با همان زبان فنی هم او را نقد میکنند. اما روشنفکر که من همیشه بر جداییاش از آکادمیسین تأکید کردهام، مخاطبش همکاران دانشگاهی او نیستند، مخاطب او مردم هستند، پس وقتی مخاطب او مردم هستند، باید سخنان او به صورتی گفته و نوشته بشود که برای مردم قابل فهم باشد و هر چه مخاطبان به سبب آسانگویی و آساننویسی من بیشتر بشوند، من در فعالیت روشنفکرانه خودم موفقتر خواهم بود. نوشتههای دکتر اسلامی ندوشن واقعاً از هرگونه زبان فنی و تخصصی بیرون است و این به نظرم علت اول است. نکته دوم به گمان من این است که روشنفکری دکتر اسلامی ندوشن، ریشه در سنت فرهنگی خود ما دارد و مردم ما با این سنت خوگر و خوگیر شدهاند. بنابراین کسی که سخن خودش را به فردوسی، سعدی، حافظ و خیام مستند میکند، مردم را با سخن آشنایی مواجه میکند و مردم سخن عجیب و غریب و بیگانهای از او نمیشنوند.
البته دکتر اسلامی ندوشن در ترجمههایش به حسب اقتضای کار ترجمه به هر حال از شاعران و نویسندگان غرب ترجمه میکند، اما آثار ترجمه شده ایشان نسبت به آثار تألیفی ایشان بسیار اندک است و آن هم منافاتی با سخن من ندارد. آنجا به عنوان یک آکادمیسین کار میکند اما وقتی که به عنوان یک روشنفکر قلم میزند واقعاً هر چیزی را به آثار بزرگان ادب فارسی مستند میکند و این برای مردم هیچگونه گریزندگیای پیش نمیآورد و مانع عاطفی بین نویسنده و خواننده ایجاد نمیکند.
چون نویسنده و خواننده اسم این شخصیتها را حتی اگر در روستا هم بزرگ شده باشند از پدر، پدربزرگ و مادربزرگ خود شنیدهاند. نکته سومی که به نظرم دکتر اسلامی ندوشن را موفق کرده، این است که او ایدئولوژیکاندیش نیست. وقتی شما ایدئولوژیکاندیش باشید، کم کم مخاطبان شما اعضای پیوسته به ایدئولوژی خودتان میشوند و کم کم شما یک فرقه درست میکنید و مخاطبان شما آهسته آهسته همان کسانی هستند که در همان فرقه شما بهسر میبرند.
کسانی که در این فرقه نیستند کم کم از اطراف شما پراکنده میشوند. بنابراین همه میتوانند مخاطبان او باشند، چه ایرانی مسلمان، چه ایرانی مسیحی، چه ایرانی یهودی، چه ایرانی مادی، چه ایرانی معنوی، چه ایرانی شیعی، چه ایرانی سنی، چه ایرانی دارای گرایشهای سوسیالیستی، چه ایرانی دارای گرایشهای لیبرالی، همه میتوانند سخن او را دریابند و حتی با او همدلی کنند. اما اگر یک سوسیالیست جازم و متعصب بود، یا یک لیبرال جازم و متعصب بود، به نظر من بخش چشمگیری از مخاطبان خودش را از دست میداد این ایدئولوژیکنبودن هم طیف مخاطبان او را گستردهتر کرده است. اما چهارمین ویژگی که مخاطبان ایشان را بیشتر کرده، این است که ایشان کار روشنفکری خودش را به مواجهه با رژیمهای سیاسی منحصر نکرده است. روشنفکرانی که فقط کار خود را مقابله و مبارزه و مواجهه با رژیمهای سیاسی میدانند، کسانی را که سنخ روانی آنها سنخ روانی سیاستگرایی است را جلب میکنند و کسانی را که دغدغه مسائل سیاسی را به هر جهت ندارند (مخصوصاً کسانی که به خاطر سنخ روانیشان چنین دغدغهای را ندارند) جلب نمیکنند.
دکتر اسلامی ندوشن، در حالی که نقاد رژیمهای سیاسی حاکم بر کشور خودش بوده، اما هیچ وقت منحصراً متمرکز بر مسائل رژیمهای سیاسی نبوده است. بنابراین کسانی را که گرایشهای سیاسی نداشتهاند را هم میتوانسته مخاطب خود قرار دهد.
من گمانم بر این است که این چهار ویژگی که هر چهار تا هم ویژگیهای مثبت نوشتههای دکتر اسلامی ندوشن است در انبوههکردن مخاطبان تأثیر قاطعی داشته است. ممکن است عوامل دیگری هم در کار باشد ولی چون من تأمل قبلی نکرده بودم و الان که شما پرسیدید به این فکر فرو رفتم، بیش از این چهار عامل الان در ذهنم نیست.
اسلامی ندوشن به سعدی شبیهتر است
در میان مفاخری که نام بردید (فردوسی، سعدی، حافظ و مولوی) به لحاظ شیفتگی و علاقهای که خود دکتر اسلامی ندوشن در نوشتهها اظهار میکند، باید گفت که ایشان بیشترین شیفتگی و علاقه را به فردوسی دارد. اما اگر از من به عنوان یک ناظر بپرسید و بگویید این مرد به کدامیک از این چهار مرد شبیهتر است خواهم گفت که ایشان به سعدی نزدیکتر است تا به آن سه شخصیت دیگر، چرا؟ گمان کنم که در سه جهت بتوانم ایشان را شبیهترین به سعدی بدانم. یکی، پا بر زمین داشتن. سعدی در عین اینکه اخلاقگراست، ولی خیلی واقعنگر است.
شما هیچ سخنی در سعدی نمیبینید که رؤیاپردازانه و خیالپردازانه باشد، یعنی توصیهای به انسان کند که عملکردن به آن در توان یک انسان عادی نیست و من به این میگویم پای بر زمین داشتن. در اسلامی ندوشن این هست. دوم اینکه در سعدی یک تنوع گرایش وجود دارد، یعنی گاهی گرایش به عرفان و عشق عرفانی و به تعبیر برخی از عرفا عشق حقیقی هست و البته در او عشق زمینی هم به کرات و به وفور میبینید، یک نوع علاقه به زهد و زندگی زاهدانه در سعدی میبینید اما یک نوع علاقه به تمتع و بهرهبرداری از هر چیزی که زندگی در اختیار تو قرار میدهد هم میبینید، یک نوع گرایش به دین در سعدی میبینید اما یک نوع آزاداندیشی هم در سعدی میبینید، در سعدی یک طنز و طیبتی میبینید که با جدیت او با هم جمع شده، میتوانم عرض کنم یک آیرونی سقراطی، یعنی نقشی را که هستی به عهده تو گذاشته به جدیترین صورت ایفا کن اما بدان که کل نمایشنامه هستی هم معلوم نیست اصلاً چرا نوشته شده و چرا اجرا میشود… اینها را من در دکتر اسلامی ندوشن میبینم. یعنی او همه این ویژگیها را در خودش دارد. این ویژگیها به ظاهر جمعناپذیر میآیند. به نظر میآید که ضد هم هستند ولی فقط به ظاهر این جور است و بزرگترین دلیل برای اینکه به ظاهر این جور است این است که میبینیم در برخی محقق شده و جمع شده است. سومین شباهتی را که میبینم تعبیر میکنم به یک نوع حکمت و فرزانگی، یک نوع نگاه دوستانه و نقادانه به انسانها داشتن، که من آن را لطف خفی تعبیر میکنم. یعنی در عین اینکه من تو را دوست دارم، پرخاش هم به تو میکنم، اصلاً از این جهت که تو را دوست دارم به تو پرخاش میکنم، همان که من گاهی از آن به خشونت عشق تعبیر کردهام. آدم به جهت عشقی که به معشوق دارد خیلی وقتها نسبت به معشوق خودش خشونت میورزد.
چرا؟ چون خیلی وقتها اقتضای عشق من به تو این است که وقتی میبینم خوشایند تو با مصلحت تو با هم ناسازگاری دارند، خوشایند تو را فدای مصلحتت کنم. وقتی من خوشایند تو را فدای مصلحتت میکنم، یعنی خوشایند تو را از عرصه بیرون میبرم و طبیعتاً تو میرنجی و این رنجش یعنی نوعی اعمال خشونت به تو.
یکی از پنج پارادوکس معنویت این است که در معنویت نوعی خشونت عشق وجود دارد با اینکه علیالظاهر خشونت و عشق با هم سازگاری ندارند. سعدی در عین اینکه دوستدار انسانهاست ولی عتاب و خطاب هم نسبت به انسانها دارد، به گفته شاعر عرب:«و یبقی الحب ما بقی العتاب» یعنی تا وقتی به تو عتاب میکنند معلوم میشود هنوز تو را دوست دارند.
اگر دوستت نداشتند تو را به حال خودت وا مینهادند. میگفتند هر کاری میخواهی بکنی بکن. در دکتر اسلامی ندوشن چنین ویژگیای وجود دارد، ایشان در حالی که انساندوست است و ایرانیدوست است ولی نقدهای جدیای هم به ما ایرانیها دارد. یک نوع عتاب در خطابش هست و خود این عتابی که در خطابش هست به رغم عشقش به انسانهای ایرانی نیست، به علت عشقش به انسانهای ایرانی است. چون دوستشان دارد خطابشان میکند و نقدشان میکند. و این باز چیزی است که من در جای دیگری گفتهام، من اساساً شأن روشنفکر را نمایندگی و سخنگویی مردم نمیدانم. روشنفکر کسی نیست که سخنگوی مردم و نماینده مردم باشد و بگوید من حرف مردم را میزنم. روشنفکر باید داور مردم باشد، و به مردم بگوید اینجای کارتان عیب دارد، اینجای کارتان نقص دارد، شما دارای این هنرها هستید اما دارای این عیبها هم هستید، عنایت میکنید.
این ویژگی در سعدی وجود دارد و در محمد علی اسلامی ندوشن هم هست. نکته چهارم اینکه اگر دقت کنید، سعدی آساننویسترین نویسنده ماست.
من اگر به شما بگویم که از مثنوی معنوی مولوی و از کلیات سعدی و از شاهنامه فردوسی و مثلاً از پنج گنج نظامی و از دیوان حافظ، کدامش کمتر نیاز به شرح دارد (برای خواندن و استفاده کردن از آن) من فکر میکنم شما شاهنامه را بدون شرح نمیتوانید بفهمید، حافظ را هم بدون شرح نمیتوانید بفهمید، مثنوی را هم بدون شرح نمیتوانید بفهمید، پنج گنج نظامی را هم بدون شرح نمیتوانید بفهمید، باز از میان اینها آن که کمتر نیاز به شرح دارد سعدی است. ما برای فهم آثار سعدی کمتر باید به فرهنگ لغت و شارحان و مفسران مراجعه کنیم.
سعدی در میان مفاخر و قلههای ادب فارسی، برای ما از همه آسانیابتر است. این ویژگی در دکتر اسلامی ندوشن هم هست که روشنفکری آسانیاب است. من در میان روشنفکرانمان، سخنان هیچ روشنفکری را به آسانیابی سخنان ایشان نمیبینم. از میان فردوسی، حافظ، سعدی و مولوی (حتی اگر خیام و نظامی را هم اضافه کنیم) دکتر اسلامی ندوشن به سعدی شبیهتر است.
اخلاقِ باور
دکتر اسلامی ندوشن در کتاب «گفتهها و ناگفتهها» میگوید:«از لحاظ معنی، همانگونه که اشاره کردم انسان و انسان ایرانی برایم مطرح بوده است. نه فلسفهای در کار است، نه جهانبینی خاصی، تنها حاصل تأملی است، بازتاب خواندهها و دیدهها و دریافتههایم… در هیچ مکتب و ایسمی متوقف نگشتهام و هیچ طریقتی بیچون و چرا مرا در بر نگرفته است. حتی کسانی که نسبت به آنها احترام دارم چون مولوی، تولستوی، نهرو و… تنها قسمتی از اندیشههایشان را
دوست داشتهام.
هم مادیاندیش هستم و هم معنیگرای، هم مقداری از دکارت را قبول دارم، هم مقداری از شیخ اشراق را، هم چیزهایی از مارکس را میپذیرم و هم اجزایی از عرفان مولانا جلالالدین را، هم قدری آرمانگرای (ایدهآلیست) هستم و هم قدری واقعپسند (رئالیست). هم به قدرت و حقانیت علم معتقدم و هم بیم دارم از این که علم سرنوشت بشر را به تنهایی به دست گیرد.» این قسمت از کتاب «گفتهها و ناگفتهها»، جداً و واقعاً و بدون سر سوزنی مبالغه، برای من خیلی
ارزشمند است.
اصلاً به استناد به این قسمت و به استناد آنچه در سایر آثار دکتر اسلامی ندوشن هست، و مصداق نوشتهای است که در اینجا خواندم، به همین اعتبار من گفتهام که ایدئولوژیکاندیش نیست. به نظر من این هم یکی از وجوه اخلاقگرایی دکتر اسلامی ندوشن است. به دلیل اینکه یک بخش از اخلاق هم اخلاقِ باور است.
یعنی در باورآوردنهایمان هم باید اخلاقی عمل کنیم. اینکه به چه چیزی باور بیاوریم و به چه چیزی باور نیاوریم، یعنی وقتی من سخنی را قبول میکنم یا رد میکنم، اثبات میکنم یا نفی میکنم، تقویت میکنم یا تضعیف میکنم، تأیید میکنم یا انکار میکنم، حک میکنم یا اصلاح میکنم، تا وقتی در این نوع کارها با نظر سر و کار دارم، که همه کارها نظری هستند، یک سلسله اخلاقیاتی را هم باید
رعایت کرد.
به مجموعه این اخلاقیات میگوییم؛ اخلاقباور. انسان اخلاقی کسی است که در مرحله باورآوردن یا باورنیاوردن، رو کردن به یک باور یا پشتکردن به یک باور هم اخلاق را رعایت کند. اقتضای اخلاقباور این است که
پیشداوری نداشته باشم، جزم و جمود نداشته باشم، تعصب نداشته باشم، انحصارطلبی نداشته باشم، نسبت به باورهای دیگر بیمدارایی نداشته باشم، استدلالگرا باشم، آرزواندیش نباشم.
دیدگاهتان را بنویسید