به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، زندگینامه نویسی در ایران ژانر کم رونقی محسوب میشود، اما نمونههای نگاشته شده زندگینامه نشان داده است که اگر این سنت کم رونق ادبی در جامعه ما فراگیر شود، آثار قابل توجه و شاخص بسیاری تولید خواهد شد.
یکی از نمونههای موفق زندگینامه در ایران کتاب «شما که غریبه نیستید» اثر هوشنگ مرادی کرمانی است، مرادی کرمانی با انتشار این اثر تحولی در خودزندگینامه نویسی به عنوان ژانری ادبی ایجاد کرد. این کتاب شاید نخستین اثری باشد که در آن نویسنده ای ایرانی توانسته است با نوعی فاصله گرفتن از خود و با نگاهی از فراز به خود، اثری ادبی به وجود آورد. هوشنگ مرادی کرمانی درباره کودکی اش چنان با فاصله نوشته است که انگار درباره کودکی به نام «هوشو» بدون هیچ نسبتی نوشته است.
«شما که غریبه نیستید» به صورت خاطره نویسی به ترتیب زمان نوشته شده است.بیشتر رویدادهایی که در زندگی روای پیش می آید سخت و تأثیرگذار است و سخت تر از آنها ضربههای عاطفی است که به او وارد میشود.
چاپ بیست و یکم کتاب «شما که غریبه نیستید» این روزها از سوی انتشارات معین زیر چاپ است، این کتاب که 9 سال پیش برای نخسیتن بار به بازار کتاب عرضه شد، توانست شیوه جدیدی از زندگینامه نویسی را ابداع کند. شیوهای که بسیاری دیگر نیز با تأسی از آن آغاز به نگارش زندگینامه خود کردند.
این کتاب تاکنون موفق به دریافت عناوینی چون برگزیده جایزه ادبی مهرگان ادب، کتاب ویژه شورای کتاب کودک، کتاب برگزیده کتابخانه بینالمللی مونیخ و … شده است.
«شما که غریبه نیستید» به سفارش رایزنی فرهنگی ایران در روسیه توسط الکساندر پولیشوک به زبان روسی ترجمه شده است، قرار است نسخه روسی این کتاب امروز در غرفه ایران در نمایشگاه کتاب مسکو رونمایی شود.به همین مناسبت گفتوگویی با هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده این کتاب داشتهایم، متن این گفتوگو به شرح ذیل است:
اگر نویسندگان زندگینامههای خود را با صداقت بنویسند، رمانهای خوبی تولید خواهد شد
* تسنیم: «شما که غریبه نیستید» زندگینامه خودنوشت هوشنگ مرادی کرمانی است،که به شیوه ای بدیع نگاشته شده است، چه شد که در سن شصت سالگی دست به نگاشتن زندگینامه خود کردید؟
خوب، 60 سالم شده بود و در کتاب «روزهای اسلامی» اثر ندوشن خوانده بودم که بهترین زمان برای نوشتن زندگینامه 60 سالگی است، چرا که فرد از یک طرف در 60 سالگی نه آنقدر پا به سن گذاشته است که وقایع را فراموش کند و هنوز رگههای جوانی و حافظه به خوبی کار میکند و هم اینکه آنقدر جوان نیست که به خودنمایی و خودستایی خاص دوران جوانی بپردازد، علاوه بر آن یک روز با پسرم در بهشت زهرا بودم، به او گفتم همه اینهایی که اینجا خوابیدهاند، میتوانند یک رمان خوب از زندگیشان بنویسند، چون هر کدام زندگی متفاوتی دارند، آرزوهای زیادی داشتند، رنجهای بسیاری کشیدند، شادیهای گاه و بیگاهی داشتند، به شرط اینکه صداقت داشته باشند و از زندگی و از مردم بنویسند، میتوانند رمانهای خوبی بنویسند.
پسرم پرسید: چرا خودت نمینویسی؟ نشستم و خودم را تکاندم و تمام زندگینامهام را نوشتم، حاصل کار نیز موفقیتآمیز درآمد، به باور بسیاری کمتر زندگینامهای است که در ایران آنقدر خوانده شود، حتی از این بابت کتاب برگزیده نهاد کتابخانههای عمومی کشور شده است و در ده سال اخیر بیشترین مراجعه را در کتابخانههای عمومی کشور داشته است.
پس از انتشار تحلیلهای بسیاری بر کتاب نوشته شد، در دانشگاههای مختلف کشور جلسه بررسی و نقد برگزار شد و در بسیاری از مدارس به دانشآموزان معرفی شد.
از فرمهای کهنه زندگینامه نویسی دوری کردم
* تسنیم: «شما که غریبه نیستید» سبک جدیدی از زندگینامهنویسی ایجاد کرد، سبکی که بعد از آن بسیار مورد استفاده قرار گرفت و به نوعی زندگینامه نویسی را با تحول روبرو کرد، چه شد که این شیوه را برای نگارش زندگینامه خود انتخاب کردید؟
زندگینامه نویسی میتوانست یک شکل تکراری باشد و آن این بود که از فرم زندگی نامهنویسی کهنه و دستمالی شده استفاده شود، برای نمونه اینگونه شروع شود که در سال فلان و در فلان روستا به دنیا آمدم و … اما من اینگونه ننوشتم، آمدم زندگینامهای که از دیدگاه هنری مطرح است، نوشتم آن را به شکل یک رمان درآوردم، گویی نویسندهای زندگی هوشو را نوشته است.
در زندگینامهای که نوشتم، به هیچ عنوان دروغی مطرح نشد، از میان همه صحنههای زندگیام صحنههایی را انتخاب کردم و با روایت داستانی به شرح و تحلیل آن صحنهها پرداختم.برای نمونه در دوران کودکی در روستایی که زندگی میکردم، زمانی که در فصل بهار و در اوج رواج گرسنگی در کشور به نانوایی میرفتم، نام را خریده و تا مسیر خانه تکههای کوچکی از آن را میخوردم اما با رسیدن به خانه از طرف خانواده مورد شماتت قرار میگرفتم، من این جریان را به شیوهای جذابتر از واقعیت نوشتم به این صورت که با ذره ذره خودن تکههای نان و اذتی که این نانهای کوچک در دهانم ایجاد میکرد، بازی کردم و این تنها از عهده یک نویسنده برمیآید.
* تسنیم: درباره شیوه نگارش این رمان برایمان بگویید؟
من از همه فرمهایی که برای نوشتن رمان پیش از این استفاده شده بود، بهره گرفتم، برای نمونه در برخی قسمتها به عنوان یک روای ماجرا را نقل میکنم و در جایی دیگر فرم داستان را تغییر داده و افسانهها را وارد متن میکنم. گاهی نیز از شیوه یادداشت روزانه استفاده کردم، در پارهای از موارد فضا را سورئال کردم مانند قسمتی که معلم در مدرسه به من پس گردنی زد و من اینگونه نوشتم که این پس گردنی چنان صدایی کرد که مردهها از قبر بیرون پریدند. حتی طنز را نیز وارد ماجرا کردن تا بتوانم واقعیتهای تلخ زندگیام را روایت کنم.
* تسنیم: شما در این کتاب گویی واقعیتها را به گونهای در کنار هم قرار دادید که هم در آن خنده باشد هم گریه، غم و شادی زندگیتان را در کنار یکدیگر قرار دادهاید.
بله کاملاً درست است، خیلیها میگویند ما وقتی میخواندیم یک چشممان اشک بود یک چشممان خنده، حتی این نکته را نیز مطرح کردهاند که چرا از برخی قسمتهای تراژدیک ماجرا گذر کردهای؟ باید بگویم بله این اتفاق رخ داده است، برای نمونه من از ماجرای درگذشت ننه آقا مادربزرگم که در کتاب دربارهاش بسیار صحبت کرده بودم، به سرعت رد شدم. در هر صورت در این کتاب خواستم کاری کنم که تا به حال در زندگی نامه نویسی نشده بود، بعد از من هم خیلیها شروع کردند و حتی در عناوین نیز از موارد مشابه همچون «از شما چه پنهان» و «من با شما رودرواسی ندارم» و «بر من چه گذشت» و.. استفاده کردند.
* تسنیم: پس از انتشار کتاب و باتوجه به بازخوردهایی که داشت از نتیجه کار راضی و خرسند بودید؟
بله، من موقعی که میخواستم بنویسم، فکر میکردم خاطراتی در مغزم است که اذیتم میکند، حتی برایم کابوس بود، باید اینها را جلوی یک روان شناس و روان پزشک مطرح میکردم، آن هم با صداقت. بعد دیدم بهتر است خود را در آن محیط و موقعیت ببینم و با استفاده از قوه تخیل و ابزار نویسندگی که در ذهن داشتم، کودکی هوشو در روستا، کرمان و گم شدگیهایش را بنویسم. آنجا بود که متوجه تفاوت اینکه من نویسنده بخواهم چنین خاطراتی را بنویسم با اینکه فرد عادی بخواهد بنویسد را درک کردم. چرا که انتخاب صحنههایی از زندگی و کنار هم چیدن آنها بسیار مهم بود.
در طول نگارش این زندگینامه بارها گریستم
* تسنیم: بسیاری از خوانندگان با خواندن زندگینامه شما گریه کردهاند، آیا خودتان نیز با یادآوری این خاطرات منقلب میشدید؟
بله من بسیار گریه کردم، من خودم را دقیقا در آن صحنهها دوباره حس میکردم، گاهی فراموش میکردم چند سالم است، سعی کردم همه جزئیات را بازگو کنم و هیچ چیزی را به نوع دیگری غیر از واقعیت نشان ندهم.حتی برخی خاطرات را دوست نداشتم بنویسم، اما باید جراحی می کردم و همه چیزهای ناراحت کننده را بیرون میکشیدم.
* تسنیم: با نوشتم زندگینامه خود نگران از بابت قضاوت شدن توسط افراد و مخاطبانتان نشدید؟
اول دخترم این کتاب را خواند، من نگران بودم با توجه به روحیه حساسش ناراحت شود، وقتی خواند گفت، من خیلی اذیت شدم چون تو را میشناسم، و میدانم چقدر آزرده شدهای، تو از رنج و سختی، مسائل و مشکلاتی که طبیعت برایت گذاشته بود یک نویسنده ساختی.
نخواستم صورتم را با سیلی سرخ نگه ندارم
* تسنیم: پس از انتشار کتاب چه بازخوردهایی را بیش از همه دوست داشتید؟
کتاب من در زندگی بسیاری اثر گذاشت، خیلیها به من میگویند تو به افراد بسیاری جرئت دادی که زندگینامه خود را بنویسند، به نظر من ما ایرانیها مانند پیاز هستیم، هر لایه و پوستهای را که بکنیم، باز هم لایه زیرینی وجود دارد، حتی این ضربالمثل که صورتش را با سیلی سرخ میکند، از این عادت ما برآمده است، من تلاش کردم صورتم را با سیلی سرخ نگه ندارم و همه واقعیات زندگیام را با صداقت بیان کنم. به نظر من اگر نویسندهای شجاعت این را نداشته باشد که زندگی خود را بنویسند دیگر نویسنده نیست.
* تسنیم: کتاب تاکنون به چه زبانهایی ترجمه شده است و فکر میکنید در ترجمه نیز مورد استقبال مخاطب قرار میگیرد؟
کتاب به زبان انگلیسی و روسی ترجمه شده است. مقدمات ترجمه به زبان اوکراینی و فرانسوی نیز فراهم شده است، به نظر من صداقت به هر زبانی جواب میدهد، این کتاب تنها زندگینامه یک بچه روستایی محرومیت کشیده نیست، بلکه جغرافیا و تاریخ منطقهای از ایران است، آیین، اقتصاد، عزاداری، فرهنگ بومی و دوبیتیهای روستاهای حاشیه کویر استف 25 افسانه محلی در این کتاب به کار رفته است، بنابراین میتواند بیانکننده مسئله روابط اجتماعی، مردم شناسی و جامعه شناسی این منطقه از ایران باشد.
دیدگاهتان را بنویسید