پایگاه اطلاع رسانی ندای ندوشن؛
تا کی به پشت پنجره دیده “ها” کنم
باران شوم ,ببارم وطوفان به پا کنم
تا کی زنم به شیشه ی این دیده سنگ غم
شاید دری به باغ دلت آشنا کنم
تا کی به عشق صبح تماشا بخوابم و
بر کوچه باغ خاطره ها دیده وا کنم
با اشک شوق بافته ام فرش عشق را
آیا شود که نذر قدوم شما کنم
تو آسمانی و دل من فرش نخ نما
ای کهکشان چگونه تورا ادعا کنم
دستم بخیل وخوشه خُرمات بر نخیل
والله نمی شود که رطب را رها کنم
تو صبحی از ترانه خورشید قمصری
باعطر ناب گلشن چشمت صفا کنم
زیباترین طلوع بهارم ,سعادتی ست
تا پر به شعله ات زنم وجان فدا کنم
………………….وعجل فرجهم یا صاحب الزمان
.محمد حسین سلمانی ندوشن
دیدگاهتان را بنویسید