امام خمینی : « اگرروزی اسرا برگشتندسلام مرابرسانید بگویید که خمینی در فکرتان بود.»
آقای حاج بمانعلی جعفری از آزادگان در گفتگو با ندای ندوشن به بیان خاطره ای از دوران اسارتشان می پردازند،ایشان چنین می گویند:
دریکی از روزهای گرم تابستان سال 1369 طبق معمول در محوطه اردوگاه تکریت درحال قدم زدن بودیم که ناگهان رادیوی عراق برنامه های عادی خود را قطع کرد واطلاعیه ای پخش کرد که درآن این جمله خودنمایی: « ایهاالسیدان العزیزان لقد تحققت ماذا تریدان »(خطاب به رهبر معظم انقلاب ورئیس جمهورآقای هاشمی ) ای بزرگواران آنچه شما می خواستید به وقوع پیوست.
باتوجه به اینکه اسراهمگی عربی را می فهمیدند متوجه اطلاعیه شدند ولی باور نمی کردند وازطرفی در پوست خود نمی گنجیدند که بلاخره خون شهیدان ورنج خانواده هایشان وفراق اسرا به یاری خدا دشمن خواسته های کشورمان پذیرفت .دراین اطلاعیه علاوه برقبول آتش بس وعقب نشینی به مرزهای بین المللی صدام دستور تبادل اسرا را اعلام می کرد. آن روز در زندگی من استثنایی شد در اردوگاه شور وهیجان خاصی بر پا بود وکسی باورنداشت که از دست دیوصفتان بعثی رهایی یابیم .
اسرایی که در طول دوره اسارت لحظه ای آسمان وستاره هایش را ندیده بودند ، آن شب اسرا برای چندساعت بیرون محوطه که برای قدم زدن آزاد بودند از لذت تماشای آسمان وهوای آزاد بهره می بردند وباور نداشتند ،آنها هستندکه به پرگشودن به سوی وطن نزدیک می شوند.
بلاخره پس از چند روز نوبت به اردوگاه ما رسید ونمایندگان صلیب سرخ به اردوگاه ما آمدند تا مقدمات آزادی اسرا را فراهم کنند.
آنها قرار بود که با تک تک اسرا مصاحبه ونظر خواهی در رابطه با پناهندگی یا بازگشت به ایران . ولی قبل از آن چون اسرا انگلیسی می فهمیدند قبل از اقدام آنان همگی یک صدا فریاد می زدند:…….NO NO
واین علاقه به وطن پس از گذشت سالها اسارت وعدم پناهندگی برای نمایندگان صلیب سرخ که اسرای جنگهای دیگر را دیده بودند تعجب آور بود.
انتظار به سر رسیددر تاریخ 3/6/69 اتوبوسهای عراقی برای انتقال اسرا به مرز به اردوگاه آمدند . بااین که به ظاهر همه چیز خوب بود وحداقل می توانست با پایان خوشی همراه باشد؛ ولی باز هم محدویت……. تاجایی که درآن هوای گرم وآن مسافت طولانی تا مرز یک قطره آب برای خوردن در آن اتوبوس تعبیه نشده بودکه راننده وشاگرد راننده برای آب با هم مشاجره داشتند . ولی برای بچه ها یک موضوع عادی بود که به آن عادت داشتند.
اما به محض اینکه به مرز خسروی رسیدیم بچه ها با شور وشعف بوسه بر خاک وطن که آغشته به خون شهیدان بود ،زدند وسجده شکر را بجای آوردند وخود را در دریای مهروعطوفت مردم ایران که به استقبال آنان آمده بودند ،می دیدند که این لطف واستقبال بی نظیر باعث التیام رنجهای دوران اسارت آنان شد.
ادامه دارد….. .
دیدگاهتان را بنویسید