پایگاه اطلاع رسانی ندای ندوشن؛
بلبلی ازقفس خانه دل پر زد و رفت
بر سر شاخه تن نغمه آخر زدورفت
گلعذاری که مرا عاشق ودیوانه نمود
چه سبک بال و رها بر همه آذر زد ورفت
او به جز یار ندید و رَه جانانه گرفت
خم خمخانه شکست و دَمِ ساغر زد ورفت
رفت تا بر سر طوبی بزند چهچه عشق
کوی اغیار نهاد و در دلبر زد و رفت
او که خود بحر غزل بود وتغزل زاده
قفل بر شا غزلِ بیت محقر زد ورفت
آنچنان عاشق آن خالق اکبر شد و رفت
که پروبال بزد آتش وبی سر شد ورفت
خرقه عشق به تن کرد و ره عشق گرفت
تا که زین جُبًه شاهانه مفخر شد ورفت
زمزم دیده روان کرد زهجر رخ یار
تا رها گشت ازاین مرحله کوثرشد و رفت
گرچه جسمش شده مدفون به دل خاک سیاه
روح پاکش به جنان همدم حیدر شد ورفت
نام او تا به ابد نقل سر هر گذر است
بی نشان آمد ویک مالک اشترشد و رفت
قامتش بود قیامت وقیامت قامت
قد قامت ادا کرد,که محشر شد ورفت
برلب بام هوس چهچه مستانه نزد
تا به ایوان خدا همچو کبوتر شدورفت
تا که شهدی به لب ساقی جان دید شهید
بی خیال از قدح گلشن قمصر شدو رفت
با شعف رفت که پاینده شود دین خدا
ارباً اربا به ره سبط پیبمر شد و رفت
بلبل عاشق ما تا به سما شد گذرش
حضرت ماه شدو شمس منور شدورفت
عیش #سلمان اگر از هجرت مه رویان شد
قلب امکان ازاین غصه مکدر شدورفت
سلام
نفستون گرم وپایدار باشد انشالله
شعر زیبایی بود
طیب الله انفسکم . آفرین