به گزارش ندای ندوشن؛امام چهارم با عنوان زین العابدین و سجاد خوانده مىشود ، چرا که قبل از هر چیز بنده مخلص و صالح خدا بود ، و سجدههاى طولانى او، هر بیننده را به سوى خدا و پرستش آفریدگار جذب مىکرد.
خداوند در حدیث لوح که نامهاى از سوى خدا به پیامبر اکرم(ص) است او را چنین معرفى می کند: « سید العابدین و زین اولیائى الماضین : او آقاى عبادتکنندگان و زینت اولیاى پیشین من است.» یوسف بن اسباط مىگوید:پدرم گفت :
نیمههاى شب به مسجد رفتم ، جوانى را که به سجده افتاده بود دیدم که چنین باخدا راز و نیاز مىکند: «سَجَدَ وَجهی متعفرا فی التُّرابِ لِخالقی و حَق له; صورتم خاکآلود، براى آفریدگارم سجده کرد، که خداوند سزاوار سجده است.» به محضرش رفتم،دریافتم امام سجاد(ع) است، صبر کردم تا هوا روشن شد، به نزد ایشان رفتم و عرضکردم: «اى فرزند پیامبر! چرا آن همه به خود زحمت مىدهى ، با این که خداوند تورا برترى بخشیده و تو در پیشگاه خدا مقام بسیار ارجمندى دارى؟» او با شنیدناین سخن منقلب شد، گریه کرد وگفت: پیامبر (ص)فرمود:
«هنگامى که روز قیامت برپا گردد هر چشمى جز چهار چشم گریان است:
۱- چشمى که از خوف خدا بگرید ؛
۲- چشمى که در راه (جهاد) براى خدا نابینا شده باشد ؛
۳- چشمى که از حرامهاى خدا پوشیده شده باشد ؛
۴- چشمى که شب تا صبح در حال سجده بیدار باشد… .»
عبادت امام سجاد(ع) پرستش کاملا آگاهانه و بسیار عمیق بود ، او با لذت و شیفتگى مخصوص ، آمیخته با عرفان کامل، خدا را عبادت مىکرد. ارتباط و پیوند او با خدا به گونهاى بود که روایتشده:
شبى براى عبادت برخاست ، هنگام وضو، چشمش به ستارگان آسمان افتاد، و هم چنانکهبه ستارگان مىنگریست ، در اندیشه آفریدگار و آفرینش آنها فرو رفت، حیران وبهت زده در حالى که دستش در آب بود، به آسمان چشم دوخت [هم چنان در این حال بود] بود تا صداى اذان صبح را شنید.
فاطمه(س) یکى از دختران امیرمؤمنان على(ع) از جابربن عبدالله انصارى تقاضاکرد که نزد امام سجاد(ع) برود و از آن حضرت بخواهد که جانش رااز آسیب عبادت بسیار حفظ کند، جابر نزد امام سجاد(ع) رفت وآن حضرت را از تحمل آن همه رنج طاقت فرسا در عبادت برحذر داشت.
امام سجاد(ع) به او فرمود: «اى همنشین رسول خدا(ص)! جدم رسول خدا(ص) آن قدرعبادت کرد که پاهایش ورم کرد، شخصى به او عرض کرد: چرا آنقدر به خود رنجمىدهى؟ فرمود: «افلا اکون عبدا شکورا ؛ آیا بنده سپاسگزار خدا نباشم.» جابر به امام سجاد(ع) عرض کرد:
«جان عزیزت در خطر است، کمتر خود را در فشار قرار بده.» امام سجاد(ع) فرمود:
« اى جابر همواره راه پدرانم (پیامبر و على) را مىپیمایم، و آنها را الگو قرار مىدهم تا به آنهابپیوندم.»
صحیفه سجادیه، یکى از نمادهاى عرفانى و زاییده اندیشههاى معرفتشناسانه امام سجاد(ع) است که به عنوان زبور آل محمد(ص) شناخته شدهاست، و با مطالعهآن، مىتوان به عظمت بىکران پرستش آگاهانه آن بزرگوارآگاه گردید.
توجه عمیق به بینوایان
امام سجاد(ع) به تأمین معاش زندگى افراد بىبضاعت ومستمند ، توجه عمیق و اقدام همه جانبه داشت ، علاوه بر اینکه با نظم خاصى از صد خانواده فقیر مدینه سرپرستى مىکرد، به بینوایان دیگر نیز توجه داشت ، او نان و آذوقه را خود بر دوش مىگرفت و به صورتناشناس و محرمانه براى آنها مىبرد ، نیازمندان هرگاه او را مىدیدند بهیکدیگرمىگفتند:صاحب الجراب (صاحب انبان) آمد. آن بزرگوار وقتى که فقیر را مىدید نه تنها تحقیرآمیز به او نگاه نمىکرد، بلکه با شادمانى مىگفت:
«مرحبا بمن یحمل زادى الى الآخره ؛ آفرین به کسى که توشه مرا به سوى آخرت حملمىکند.»
یکى از شخصیتهاى عصر آن حضرت به نام زهرى مىگوید: یک شب سرد وتاریک زمستانى امام سجاد(ع) را دیدم ؛ بار آرد و هیزم بر پشت گرفته بود و عبورمىکرد، پرسیدم: این بار چیست؟
فرمود: قصد سفر دارم ، این توشه سفر است که آماده کردهام تا به محله حریز ببرم.
غلام خود را به آن حضرت معرفى نمودم و عرض کردم: «شما زحمت نکشید، این غلام مناستو آن بار شما را حمل مىکند.» فرمود: نه. عرض کردم: پس اجازه بدهید خودم آن را حمل کنم، فرمود: «من زحمتى را که موجب نجات من در سفر خواهد شد، وپیمودن راه سفر مرا نیکو کند ، از خود دور نمىکنم.» پس از چند روز او را درمدینه دیدم ، پرسیدم:شما فرمودید به مسافرت مىروم ، پس چرا مسافرت نکردى ؟ فرمود:
اى زهرى، منظورم از مسافرت، آن سفرى که تو گمان کردى نبود، بلکه منظورم سفرمرگ بود که خود را براى آن آماده مىساختم، آنگاه فرمود:
«انما الاستعداد للموت تجنب الحرام و بذل الندى فى الخیر ؛ آمادگى براىسفر مرگ، اجتناب از کارهاى حرام، و بخشش عطایاى نیک به مردم است.» آن حضرت از بیماران عیادت مىکرد ، و اگر با خبر مىشد که آنها مقروض هستند، قرض آنها را ادا مىنمود، چنانکه روایتشده: آن حضرتشنید که «محمدبن اسامه» بیمار وبسترى شده است، به عیادتش رفت، وقتى فهمید او مقروض است و دوست دارد قبل از مرگش،قرضهایش پرداخته شود، همه قرضهاى او را برعهده گرفت و پرداخت.
خوف از حساب روز قیامت
امام سجاد(ع) در طول زندگى براى انجام مناسک حج و عمره بسیار به مکه مىرفت، با این که فاصله بین مدینه و مکه حدود هشتاد فرسخ است، آنحضرت براى انجام عبادت بزرگ حج، گاهى این راه را پیاده مىپیمود، و از این کهبراى انجام عبادت خدا، رنج مىکشید، لذت مىبرد.
آن بزرگوار بیستبار (و به نقلى ۲۲ بار) سوار بر شترش شد و به مکه رفت، وپس از انجام مراسم عمره یا حج، به مکه باز گشت، او در این مدت حتى یک بارتازیانه بر شترش نزد، هرگاه مىخواستشترش تندتر حرکت کند، تازیانهاش را بربالاى سر شتر به حرکت در مىآورد، و مىفرمود: «لولا خوف القصاص لفعلت ؛ اگر ترسقصاص قیامت نبود، با زدن تازیانهشتر را وادار می کردم سریع تر حرکت کند.» با توجه به فاصله بین مکه و مدینه که حدود هشتاد فرسخ بود، نتیجهمىگیریم که بیستبار رفتن و بازگشتن آن حضرت معادل ۳۲۰۰ فرسخ خواهد شد، آنبزرگوار در تمام طول این مدت با این که تازیانه در دستش بود، از خوف قصاصقیامت، حتى یک بار تازیانهاش را بر شترش نزد .
پاسخ شدید به طاغوت عراق
امام سجاد(ع) در تمام مصائب کربلا و اسارت شرکت داشت، و سختترین و جانکاه ترین حوادث را تحمل کرد . او و همراهانشرا به صورت اسیر، در کوفه به مجلس عبیدالله بن زیاد حاکم عراق که طاغوتى سنگ دلو بىرحم بود وارد نمودند. عبیدالله پس از گستاخىهاى ِ بسیار بىشرمانه متوجه امام سجاد(ع) شد، و گفت: «این شخص کیست؟» یکى از حاضران گفت: على بن حسین(ع) است.
عبیدالله گفت: مگر خداوند على پسر حسین(ع) را نکشت؟ امام سجاد(ع) فرمود:
من برادرى به نام علىبن حسین(ع) [علىاکبر] داشتم ، مردم او را کشتند.
عبیدالله با خشونت گفت: «بلکه خدا او را کشت.» امام سجاد(ع) فرمود: «الله یتوفى الانفس حین موتها ؛ خداوند جانها را هنگام مرگشان، قبض مىکند.» عبیدالله گفت: آیا تو جرأت پیدا کردهاى پاسخ مرابدهى؟ سپس به ماموران جلادش گفت:
برخیزید و گردنش را بزنید.
حضرت زینب(س) به دفاع برخاست، و پس از گفتارى، خطاب به عبیدالله فرمود:
«اگر بنا است على بن الحسین(ع) را بکشى، مرا نیز با او بکش.» در این هنگامامام سجاد(ع) به عمهاش زینب(س) فرمود: آرام باش، تا من با عبیدالله سخن گویم،سپس به عبیدالله رو کرد و با صلابت و قاطعیت فرمود: « أبالقتل تهددنى یابن زیاد أما علمت ان القتل لنا عاده، و کرامتنا الشهاده ؛ اى پسر زیاد! آیا مرا به کشتنتهدید مىکنى و مىترسانى، آیا نمىدانى که کشته شدن عادت ما است، و شهادت مایه کرامت و سرافرازى ما مىباشد؟!»
دخالت در سیاست
ماجراى نهضت کربلا، یک حادثهبزرگ سیاسى بود، امام سجاد(ع) در پیدایش آن و ابلاغ پیام شهیدان و پىگیرى نتایجنهضت نقش اصلى را داشت ، آن حضرت پس از ماجراى خونین عاشورا، چه هنگام اسارت، وچه هنگام بازگشتبه مدینه، در هر فرصتى مردم را به ضدیت با طاغوت عصر، یزیدبنمعاویه دعوت می کرد، خطبه غرا و کوبنده او در شام، یزید و حکومتش را رسوا نمود، وماهیت پلید حکومتخودکامه او را افشا کرد ، با این که در جو خفقان آن عصر ، حتىذکر نام حسین(ع) ممنوع بود، به دستورآن حضرت در نگین انگشترش چنین نوشتهبودند:”خزى و شقى قاتل الحسین بن على علیه السلام; خوار و بدبخت شد قاتل حسینپسر على علیه السلام “. آن حضرت چهل سال، مصائب پدرش امام حسین(ع) را یاد مىکرد ومىگریست، هنگام غذا خوردن، دست از غذا مىکشید، مىگفتند بفرمایید غذا میل کنید،در پاسخ مىفرمود: «قتل ابن رسول الله جائعا، قتل ابن رسول الله عطشانا ؛حسین(ع) فرزند رسول خدا(ص) گرسنه و تشنه کشته شد.» آن حضرتاکثر بهره بردارى را از نهضت امام حسین(ع) به عناوین گوناگون بر ضد طاغوتهاى وقت نمود. پس از بنىامیه، هنگامى که خلفاى بنىمروان روى کار آمدند، موضعگیرىامام سجاد(ع) در برابر آنها نیز نوع دیگرى از رودررویى شدید در برابرطاغوتیان بود. آن حضرت قیام مختار بر ضد بنىامیه را تایید کرد و با صراحت فرمود: « لاتسبوا المختار فانه قتل قتلتنا و طلب ثارنا ؛ از مختار بدگویى نکنید،چرا که او قاتلان ما را کشت، و به خونخواهى از ما قیام کرد.
راز شهادت امام سجاد (ع)
موضعگیرىهاى قاطع و پر صلابت امامسجاد(ع) در برابر هشامبن عبدالملک (دهمین خلیفهاموى) و عظمت روز افزون امام(ع) در میان مردم، به ویژه در میان مردم حجاز موجب شد که هشام به قتل امام سجاد(ع) کمر بندد و سرانجامبرادر او ولید بن عبدالملک، به دستور او، آن حضرت را مسموم کرد و بهشهادت رساند . آن بزرگوار به جرم دفاع از حیثیت اسلام و مبارزه با طاغوتهاىاموى و مروانى، شهد شهادت نوشید، چند روز در بستر شهادت آرمیده بود، معالجات سودى نبخشید، او در لحظه آخر عمر همان وصیت پدرش را بازگو کرد و فرمود: هنگامى که پدرم امام حسین(ع) وفات کرد، ساعتى قبل مرا به سینهاش چسبانید و فرمود:
«فرزندم! بپرهیز از ستمکردن بر کسى که یاورى براى انتقامازتو، جز خدا ندارد.» نیز به پسرش امامباقر(ع) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصیت مىکنم که پدرم هنگام شهادت مرابه آن وصیت کرد:
«یا بنى اصبر على الحق و ان کان مرّا ؛ پسرم! در راه حقصبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنجآور باشد.»
به این ترتیب،آن امام همام بعد ازنهضت عظیم امام حسین(ع) پس از حدود ۳۵سال مبارزه به صورتهاى گوناگون، در ۷۵سالگى به لقاءالله پیوست، و با خون سرخ خود حقانیت نهضتخونین پدرش را امضاء کرد.
او در فرازى از صحیفه سجادیه که از گنجینههاى بزرگمعرفت و عرفان است و ازاو به یادگار مانده، به درگاه خدا چنین عرض مىکند:
«اللهم انى اعتذر الیک من مظلوم ظلم بحضرتى فلم انصره; خدایا! من از پیشگاه تو عذرخواهى مىکنم در مورد مظلومى که در برابر من به او ستم شده، و من به یارىاو نشتافتهام.» «خدایا! به من دست و نیرویى ده تا بتوانم بر کسانى که به منستم مىکنند پیروز شوم، و زبانى عنایت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال برمخالف چیره شوم، و اندیشهاى ده تا نیرنگ فکرى دشمن را درهم شکنم، و دست ستمگران را از تعدى و تجاوز، کوتاه سازم.»
انتهای پیام/تبیان
دیدگاهتان را بنویسید