ندای ندوشن؛ در روز 16 آذر ، به یاد سه دانشجو که هنگام اعتراض به دیدار رسمی ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا و همچنین از سرگیری روابط ایران با بریتانیا، در تاریخ16 آذر1332 (حدود چهار ماه پس از کودتای 28مرداد همان سال) در دانشگاه تهران شهیدشدند، گرامی داشته میشود.
دانشجو شهید عبدالحمید رحیمی ندوشن
تحصیلات ابتدایی اش با معدل عالی در دبستان ناصر خسرو زادگاهش و دوره راهنمایی نیزبا بهترین معدل در بین همکلاسیها گذراندو به رشته ریاضی علاقه نشان داد لذاچون در محل این رشته تدریس نمی شد،به شهر یزد هجرت کرد و در دبیرستان رسولیان دوره متوسطه را با علاقه همراه با پایبند بودن به نماز اول وقت و جدیت ادامه داد.در سالهای جوانی ساعتها به عبادت می پرداخت وخود سازی می کرد در سالهای تعطیلی دانشگاه،به عنوان نیروی افتخاری در جهاد سازندگی ندوشن ومدتی به عنوان مربی پرورشی ومعلم درس دینی در دبستان ندوشن به تربیت نونهالان پرداخت. در سال ۶۳در آزمون دانشگاهها شرکت جست و در رشته زبان خارجی در دانشگاه تربیت معلم تهران قبول شد در تحصیلات دانشگاهی بود که راهی جبهه نور شد و در سالهای ۶۵تا۶۷ مدت ۱۸ ماه بسیجی و داوطلب درمناطق دفاع مقدس دلاوریها کرد،حتی با آموزش زبان به دانش آموزان در سنگر ،کوتاهی نورزید بلکه با افتخار خدمت کرد و با غریو شجاعانه اش بر قدم های شوم دشمن غدار دشنه ها کوبیداین که باز در تاریخ چهارم اردیبهشت ۶۷پا به سرزمین مقدس جبهه نهاد و در چهارم خرداد همان سال در تک عراق ،در شلمچه تک فرزند پسر خانواده به مدت هفت سال در آن سرزمین کربلای حسینی از عطر حسینی بهره جست و ملائک با بالهای خود ،سایه بانی بر بدن گل رنگش زدند و پدر در سوگش سوخت و ساخت تا اینکه در چهلمین روز درگذشت . هفتم مرداد هفتاد وپنج ،آثار بدن پاک و هبه شده اش به خدای تعالی برای خانواده اش آوردندو به انتظارش پایان داد با خون خود دفتر آزادگی را در مدرسه عشق به مردمانش به یادگار گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بست وبه گردش نرسیدیم وبرفت
چرا که او معلمی توانا ،دلسوز ،متعهدو مهربان بود. با ادامه تحصیل و باز شدن مسیر بهتر خدمت کردن و در مقطعی بالاسر از پا ی نشناخت و به جبهه اعزام شد .خواهر شهید می گوید :هر وقت به محل می آمد ،سوغاتش به اطرافیان کتاب بود رفتارش با بچه های اقوام زبانزد ، گفته هایش تاکید بر سخنان پیامبر وامامان بود از بد حجابی رنج می برد و خود یکی یکدانه بود . رفتارش نیز بی نظیر شبها بیدار می شد . قرآن تلاوت می کرد و زار زار می گریست در احترام گذاشتن به پدر ومادر بی نظیر بود . در دوران ۸-۷ سالگی اش از بالای بام و از فاصله تقریبی ۱۰ متری به پایین سقوط کرد . اطرافیان می گفتند او زنده نخواهد ماند اما پدر ومادر دست به دامان امام حسین (ع) زدندو سلامت او رااز سالار شهیدان خواستند و امام حسین (ع) هم او را به خانواده برگرداند تا ۲۰ سال دیگر شهید رحیمی در راهش و در جوار پویندگان و دوستدارانش ،جام شهادت بنوشدو به آرزوی خود ،که گفته بود از خدا خواسته ام روزی بیاید که با دانشگاه تسویه حساب کرده و ماه رمضان باشددر جبهه باشم و روزبگیرم ،که دقیقاً به این آرزو و آرزوی بزرگترش که شهادت بود رسید و گلزار شهدای ندوشن پس از۷ سال او را در خود جای داد تا قیامتی و تا حشر ونشر بهشتیان.
دانشجو شهید محمد حسین رضایی ندوشن
شهید محمد حسین در ۵ سالگی پای در خانه نور و تلاوت قرآن در مکتب خانه محل خودگذاشت.چشم وگوش،قلب و زبانش با آیات نورانی قرآن انس گرفت و فکرو ذلش رابه نازل کننده کلام وحی متوجه کردو آینده اش را بیمه نمود . دوران ابتدایی ،راهنمایی و متوسطه را در مدارس ناصر خسرو ،شهید نظری وشهید صدوقی با عشق وعلاقه و به خوبی طی کرد تا اینکه در رشته دندانپزشکی در دانشگاه پذیرفته شد . اودر دامان مادری باعشق به اباعبدالله الحسین (ع) و ائمه اطهار پرورده شد. در سال ۶۳ به محض پا گذاشتن در سن قانونی در رفتن به جبهه خواسته اش برآورده شد. چرا که جای او بسیج بود و او را به جبهه اش گسیل داشت و شهید رضایی نیز به امواج خروشان مدافعان اسلام و ایران اسلامی پیوست . سال های ۶۲تا۶۵ پنج بار داوطلبانه در پنج جبهه و عملیات شرکت جست مجروحیت در عملیات والفجر ،عضو اطلاعات عملیات بودن ،دیده بانی ات در پیش چشم دشمن ،خداحافظی آخرت ،حلالیت طلبیدنت از همه،انگیزه وروحیه ات در سنگر ،روحیه دادنت به همسنگران،از خبر دادن شهادتت در ۲۴ ساعت آینده، کوچک شمردن دانشکده دندانپزشکی و روی آوردن به دانشگاه جبهه و دانشگاه امام حسین (ع) ،آب کردن برف وغسل شهادت کردنت در بلندی های قلل سر به فلک کشیده ماووت در غرب کشور همه وهمه گویای ایمان و اخلاصت ،خود را به خداسپردنت،محو شدن در عشق به ذات حق ، از خود رها شدن ،کوچک شمردن دنیای مادی ،پاکی وپاک شدن و در نهایت آرزوی شهادت در راه دوست است. خوشا به حالت که توانستی از وابستگی های دنیای خاکی خود را آزاد کنی و به نور حق وحقیقت خود را نزدیک نمایی و چون مرواریدی در صدف ایثار و جوانمردی ،ساخته شدی و در دریای پاکی واخلاص به تکامل رسیدی.
شجاع بودی و از دشمنان هراسی نداشتی . خدمت به اسلام و قرآن و پیروزی اسلام را افتخار می دانستی و هر لحظه برای شهادت آماده بودی . از دل کویر برخاستی،دلت به گستردگی کویربود و روحیه ات به التهاب روزهای گرم سرزمین زادگاهت بود.
محل عروجت به سوی معبودش تپه های ماووت در ۶۶/۱۰/۱۷ قبل از عملیات ظفر ۵ بود که دیده به عرش ذوختی و به خیل شهیدان ،این مربیان صدیق عالم بشریت پیوستی و جسم مطهر وگلگونت در حسینیه علیای ندوشن چراغی فرا راه حسینیان شد.آخرین مطلبی که همرزمان شهید نقل کرده اند یکی اینکه کمتر از یک ساعت قبل از شهادتش در کنار نیروهای بهداری تیپ الغدیر در منطقه دیداری داشت .شهید گقت : من کمتر از ۲۴ ساعت دیگربه شهادت می رسم .دوستان از او دعوت می کنند که در سنگر بهداری و در کنار ما استراحت کن و اوبا اصراربه سنگر خود رفت و بعد از لحظاتی با اصابت گلوله ای به سنگر و فرو ریختن آن به آرزوی خود که مهمانی خدا بود می رسد .
دوم اینکه دیماه سال۶۶ بود،منطقه کوهستانی و عمومی حاج عمران ،کرکوک ،دهوک،دیامه از برف سنگینی پوشیده شده بود. او مقید به تهجد (نماز شب) بود و چون از طریقی به اوالهام شده بود که جام گلگون شهادت و لباس سرخ عزت و عظمت رابه زودی نصیب خواهی شد لذا شب قبل از شهادت در منطقه ، برفهارا آب کرد و با آب آن غسل شهادت نمود ونماز شب خواند و در قنوت نماز شبش با خدا رمز ورازی نهفته را زمزمه کرد که دیگر پروازاز زمین خاکی به عرض نورانی را به یقین درک کندو تحمل ماندن در قفس دنیا برایش میسر نبود (روحش شاد)
دیدگاهتان را بنویسید