به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ندای ندوشن؛دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن از سرآمدان ادبیات استان یزد و کشور ایران است. مردی که در روستایی به نام ندوشن زاده شد، اما تن و قلمش در یزد رشد کردند. حالا تمام ایران نامی از او شنیدهاند و چشمشان به کتابی و یا دست کم چند سطری از نوشتههای وی روشن شده است. او از معدود نویسندگان در قید حیات است که فارسی را خوب میداند و این دانش را نیز خوب به کار میبندد. زبانش گیراست و کلامش پیراسته و ذهنش بزرگ و سخنش شیرین. هرگز نمیخواهم ندوشن را با جمالزاده و دیگران بسنجم و بگویم این «آن» دارد و دیگری نه. چراکه ندوشن را نمیشود با کسی سنجید. ندوشن از همان واژه اول نوشتههایش ندوشن است. آدم حیرت میکند از این موسیقی پنهان در نثر او که شاید نظیر آن را تنها باید در کلام سعدی جست. مانند سعدی، کلام ندوشن تازه است و وقتی نوشتههایش را میخوانم انگار حی و حاضر نشسته است رو به رویم. حیف است فارسی بدانی و چیزی از او نخوانی.
نویسنده به روایت نویسنده
ندوشن از آن دست افرادی است که از خودش نوشته است. حالا به جای حدس و گمانه میشود نگاهی انداخت به گفتهها و ناگفتههای خود او. وقتی شرح حالش را از زبان خودش میخوانم، انگار داستانی است جذاب و شیرین، چیزی شبیه به روایت شیرینی که پدربزرگم از گذشته میگفت. چای میریخت و قند را میانداخت توی دهانش و مرا با خود میبرد به گذشته. ندوشن چنین شعبدهبازی است در کلام که نظیرش نادر است. هنرش معجزهای میتواند بکند که علم از آن عاجز است. میتواند در زمان سفر کند و تو را نیز با خود ببرد. گویی در ندوشن و در سال 1304 یکبار دیگر زاده شدهای و فرصت یافتهای تا زندگی را یکبار دیگر تجربه کنی. زندگینامه او تنها ندوشن به روایت ندوشن نیست. بلکه برای من این سطور زندگی به روایت اوست.
کودکی نویسنده
در چهارمین سال قرن 14 هجری شمسی در ندوشن کودکی به دنیا آمد که آیندهای متمایز داشت. در همان روستا تحصیلات ابتدایی را گذراند و به دلیل تمول نسبی خانواده از سختیهای روستایی به دور بود، اما سادگی روستا را به طور کامل درک کرد و همین سادگی را به قلمش نیز هدیه داد. از همین رو است که افکار مترقی و صیقل خورده او در دانشگاه، هنوز بوی کاه گل میدهد و به اندازه یک لیوان چای در بعد از ظهری روستایی بیپیرایه است و دوستداشتنی. خیلی زود پدرش را از دست داد و یتیمی بعد از زندگی روستایی معلم بزرگی بود برای او. در یزد دبستان را به پایان رساند و همان جا بود که به دبیرستان رفت. اما تفاوت او با دیگران از همان دوران مشهود بود. تفریحش کتاب بود و رفاقتی که با مهدی آذر یزدی پیدا کرده بود سبب شد که بیش از دیگر همسالانش به کتاب و کتابخوانی خو بگیرد. قصههای خوب برای بچههای خوب بخشی از کودکی خیلی از ماها بود، اما کودکی ندوشن با نویسنده آن قصههای خوب سپری شد.
از تهران به پاریس
از یک جایی به بعد یزد برای ندوشن تنگ آمده بود. او بیش از این میجست و بیش از این در جای دیگری بود. در تهران و در مدرسه مشهور البرز دیپلم گرفت و به دانشکده حقوق وارد شد. در امیرآباد تهران ساکن شدند و ندوشن حسابی قدر این دریای جدید معرفت را دانست. کار ترجمه را آغاز کرد و همین موضوع فرصتی شد تا با ادبیات جهان نیز آشنایی کافی پیدا کند اما مراوده با نیما یوشیج و بزرگانی از این دست تجربهای بود رشک برانگیز. بعد از آن بود که به فرانسه رفت و دکترای حقوق بینالملل گرفت. در این سالها بیشتر دانشجو بود تا به معنایی که امروز از او میشناسیم نویسنده.
وصال مطلوب
در 30 سالگی به تهران بازگشت. ابتدا در دادگستری مشغول به کار شد و بعد به تدریس حقوق پرداخت. اما شاید رسیدن به کرسی ادبیات دانشگاه تهران بهترین جایگاه برای کسی بود که عاشقانه ادبیات را دوست میداشت. 25سال تدریس و تحقیق و مطالعه بهترین سالهای زندگی او را رقم زد. اما همین سالهای تدریس، ما را که در آن روزگار نبودیم از شعر و کلام او اندکی جدا کرد. ندوشن سیمای تازهای یافته بود که به آن عشق میورزید. سیمای محقق او بیشتر ختم به مقاله میشد و به همین سبب حجم اشعار و روایتهای داستانیاش کاهش پیدا کرد. اما همان مطالب غیر داستانی نیز به اندازه کافی شیرین و گوارا هستند؛ شاهدش کتاب آزادی مجسمه.
شاعر یا نویسنده
ندوشن گویی خود را شاعر نمیداند. بیشتر اشعارش به پیش از سفر به اروپا باز میگردند و بعد از آن شاعری بیشتر شکل تفریح پیدا میکند تا یک پیشه جدی. او شعر فارسی را در مسیر بنبستی یافته بود که به نابغهای نیاز دارد تا نجاتش بدهد. یا شاید آن نبوغ را در نیما و شعرایی که بعد از او آمدند دید و ترجیح داد نجات شعر را به همانها بسپارد. به هر حال از منظر خودش، بیشتر از شاعر با یک نویسنده مواجه هستیم. اما چه میشود که با وجود این کم کاری در عرصه شعر هنوز ندوشن را شاعر و نویسنده میدانند؟ آیا تأکید بر این وجه شاعری از سوی مخاطب میتواند دلیلی غیر از ناب بودن سرودههای او داشته باشد؟ آیا نشستن در انتظار آن نابغه را نمیتوان حمل بر فروتنی استاد کرد؟ او که اسلوب نیما را با عشق آمیخته بود و به آن رنگی شخصی زده بود میتوانست به جایگاهی بلند در شاعری دست پیدا کند. هنوز آن سرودههای سالهای جوانی خواندن دارند و ما ندوشن را شاعر میدانیم، حتی وقتی قلم به نثر میفرساید باز میتوان جواهر شاعری را در زیر کلمات دید. این تسلط بر شعر آزاد، راز پنهان نوشتههای آهنگین و نثر شعر گونه اوست. حتی وقتی مقاله مینویسد باز قلم، قلم شاعر است.
ترک شعر به روایت شاعر
شعر افیونی است که ترک آن ساده نیست. شاعر اگر بعدها خباز هم بشود، باز شاعرانه خبازی میکند. آنها که شاعری را آزمودهاند میدانند که نخستین شعر، حتی اگر خام و نتراشیده باشد، پنجرهای است به جهانی دیگر غیر از این دنیای خاکی که میشناسیم. ترک این افیون هزار ساله سختتر میشود اگر شاعر، محمد اسلامی ندوشن باشد. اما ندوشن در سالهایی که در اروپا بود امکاناتی در نثر کشف کرد که پیشتر (اگر نثر سعدی را استثنا کنیم) تنها در شعر محقق میشد. خودش فروتنانه میگوید که دشوار است کسی سکهای به گنجینه عظیم شعر پارسی اضافه کند. اما برای ما تعبیر آن است که ادبیات فارسی هر قدر در نظم قوی و پربار است، هنوز به آثار منثور احتیاج وافر دارد و ندوشن خواست کفههای ترازو را متعادلتر کند. حتی خودش هم در شرح ترک شاعریاش میگوید «میتوان جوهر شاعرانه نیز در نثر نهاد.» فروتنانه میگوید که خود را شاعری درجه یک نیافت و درجه دو بودن برایش قابل تحمل نبود. اما شاعرانه میگوید که «شعر همیشه در نثر وجود دارد، اما نثر در شعر نیست.» چنین شهامتی در کناره گیری از کاری که هنرمند احساس کند در آن بهترین نیست شاید در تاریخ ایران بیمانند باشد و بیاندازه ستودنی است.
مترجمی چیره دست
همان طور که گفتیم شعر به نثر ندوشن جلایی بیمانند بخشید اما از طرف دیگر تسلط او بر زبان فارسی و فرانسه سبب شد که او مترجمی بینظیر باشد. ندوشن یکی از معدود آدمهایی است که خواندن ترجمههایش حسرت ندانستن زبان فرانسه برای مطالعه متن به زبان اصلی را بر دل نمیگذارد. ترجمهاش روان است و فارسیاش درست. در هنگام خواندن این متون هم از معنای مد نظر نویسنده است که لذت میبریم و هم از قند فارسی مترجم. یکی از متونی که ندوشن ترجمه کرد نمایشنامه آنتونیوس و کلئوپاترا بود که بحق یکی از بهترین ترجمههای فارسی موجود از شکسپیر است. دریغا که کار ترجمه تمام آثار شکسپیر را به پایان نبرد تا خوانندهای فارسی زبان بتوانند از متن بهترین نمایشنامههای تاریخ بهره کافی ببرند. از طرف دیگر او از معدود نویسندگان ایرانی است که آثارش به فرانسه، روسی، عربی و آلمانی نیز ترجمه شده است. از این منظر ندوشن را باید انسانی بسیار ویژه بدانیم. او پلی است میان ایران کهن و دنیای نو. به ما میآموزد که در جبهه غربی چه خبر است و به آنها میگوید که ایران چه حرفهایی برای گفتن دارد.
فراغتی و کتابی
سخن گفتن از ندوشن شاید بیفایده باشد وقتی او خود چنین شیوا لب به سخن گشوده است. ندوشن را بهسختی میتوان از یک یا چند مقاله نظیر این شناخت. برای شناخت جامع او لازم است به کتابهای او مراجعه شود. هدف من هم همین بود که بتوانم چند نفری را ترغیب کنم بلکه کتابهایش را مطالعه کنند. یکی از مشهورترین آثار ندوشن کتاب آزادی مجسمه، در باره سرزمین مجسمه آزادی یعنی آمریکاست. ندوشن در این کتاب موفق میشود تصویری درست و واقعی از آمریکایی که آزادیاش در سطح مانده است و هرگز از مصرف فراتر نمیرود را ارائه کند. این کتاب به زبانهای مختلف ترجمه شد و به خصوص در آمریکا مورد توجه قرار گرفت. ابر زمانه و ابر زلف نیز از معروفترین آثار نمایشی دکتر ندوشن است که در ایران و جهان شهرت دارد. آثار او در زمینه ایران شناسی نیز بسیار جذاب هستند. کتابهایی مانند ایران و تنهائیاش، ایران چه حرفی برای گفتن دارد و ایران را از یاد نبریم، بار دیگر به ما تلنگری میزنند تا میهن عزیزمان را بهتر بشناسیم و بکوشیم برای محقق شدن رؤیای ندوشن که یقین دارد رسالت ایران هنوز به پایان نرسیده است و شکوه و خرمی به او بازخواهد گشت.
همشهری
دیدگاهتان را بنویسید