31شهریور1359زمانی که مردم در شوق آزادی سر از پا نمی شناختند،زمانی که بچه های دانش آموز خود را برای سال تحصیلی جدید آماده می کردند تا سرکلاس های درس سرود آزادی بخوانند(دست در دست هم دهیم به مهر-میهن میهن خویش را کنیم آباد)غافل از اینکه دشمن در آن سوی مرز نقشه حمله به ایران می کشید و شبانه موجی از تانکها و سربازان عراقی به خطه شرق و غرب حمله ور شدند،یک جنگ نابرابر یک حمله برق آسا بدون اینکه کسی فرصت فرار را داشته باشد به هرحال قسمت عظیمی از خاک کشورمان به دست سپاه دشمن بعثی اشغال شد و اموال مردم به غارت می رفت و خانه هایشان برسرشان خراب می شد،زندگی بر هر ایرانی تلخ شده بود و چاره ای نبود به جز دفاع از سرزمین.یادم هست در آن زمان حضرت امام با خونسردی سخنانی ایراد کردند که یک نفر آمده و سنگی انداخته نباید غافلگیر شویم و در برابر این دشمن که دشمن اصلی یعنی آمریکا هم پشت سر اینها هست بایستی از حریم کشور مواظبت کنید.بعد از این سخن امام،جوانان و حتی نوجوانان برای دفاع از کشور به پایگاه های بسیج رفتند تا به جبهه ها اعزام شوند و کسانی که قادر نبودند به جبهه بروند با کمکهای نقدی،مالی و …به رزمندگان کمک می کردند.به یاد دارم سال62اولین سالی بود که دبیرستان پسرانه در ندوشن افتتاح شد یازده نفر بودیم که رشته تجربی می خواندیم در اول دی همان سال هر یازده نفر کلاس درس را تعطیل کردیم و همگی به جبهه رفتیم که مدت دو ماه در پادگان الغدیر آموزش دیدیم و بعد به جبهه اعزام شدیم که در سوم اسفند عملیات خیبر شروع شد که بنده در این عملیات یک عضو کوچک بدنم در راه خدا،امام و میهن اسلامی فدا کردم که انشاالله خدا قبول کندبعد از این هم بچه ها مرتب به جبهه می رفتندکه از یازده دانش آموز شهید محمد علی حورمهر،شهید سیدکاظم حسینیان،شهید محمد حسین رضایی،شهید محمد هادی و شهید بمانعلی جعفری جانشان را تقدیم انقلاب کردند.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
بخشی از خاطرات جانباز مجید جعفری ندوشن
دیدگاهتان را بنویسید