به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ندای ندوشن؛چندی قبل یکی از بستگان حیدرعلی رضایی ندوشن با ایرنا تماس گرفت و گفت؛ یکی از بستگان که در دوران کودکی زیلوباف بوده و به دلیل انتخاب مشاغل مختلف حدود چهار دهه از این هنر صنعت فاصله گرفته، در حیاط خانهاش دارِ زیلویی با ابتداییترین ابزارها علم کرده و مشغول بافت این زیرانداز سنتی که به نام شهرستان میبد در ایران و جهان شناخته میشود، شده است.
با تلفن آقای رضایی ندوشن تماس گرفتم و برای حدود ساعت ۱۳ در یکی از گرمترین روزهای مردادماه قرار گفت و گو گذاشتم، در ساعت مقرر به منزل این هنرمند در محله خیرآباد یزد رفتم که با استقبال گرم و دوغ خنک محلی ندوشن پذیرای من شد، پس از سلام و علیکی کوتاه به حیاط خانهاش که اکنون به کارگاه کوچک زیلوبافی تبدیل شده بود، رفتیم، آفتاب چله تابستان یزد، حیاط خانه را به شدت گرم کرده بود و این هنرمند زیلوباف با چالاکی و دقت نقش هایی را که در ذهن داشت بر تن زیلوی نیمه کاره ای که بر دار آویخته بود، پیاده می کرد و با ضربات کلوزار (شانه) بافته ها را متراکم می کرد .
زیلو، یادآور دوران کودکی
با حیدرعلی رضایی ندوشن مسافر خاطرات دوران کودکیاش شدم، میگفت: در گذشته کار نکردن کودکان عیب بود و همه کودکان در کارهای کشاورزی و دیگر فعالیتهای وابسته به آن مشارکت می کردند، در روستای ما از قدیم زیلوبافی رواج داشت و همین موضوع باعث علاقه مندی من به فراگرفتن این هنر شد، هنر بافت زیلو را از حدود ۶ سالگی آغاز کردم، هنوز مدرسه نمی رفتم ، کنار دست یک استاد زیلوباف شروع به آموختن کردم در روزهای اول فقط پنجه زنی (کلوزار) می کردم.
این هنرمند ادامه داد: تا کلاس دوم دبستان شاگردی کردم، به خاطر علاقه، هوش و سماجتی که در فراگیری زیلوبافی داشتم از کلاس دوم به بعد بافت زیلو را به صورت مستقل آغاز کردم، خودم استاد شدم و یکی از دوستان همکلاسیام به عنوان شاگرد در کار بافت با من همراه شد، صبح ساعت ۵ به کارگاه می رفتیم و تا ساعت ۸ که به مدرسه می رفتیم ، کار می کردیم، ظهر هم یکراست از مدرسه به کارگاه می آمدیم و بعد از خوردن غذا دوباره تا ساعت ۱۴ زیلوبافی می کردیم و از ساعت ۱۴ تا ۱۶ به مدرسه باز می گشتیم و پس از آن بازهم به کارگاه رفته و تا ساعت ۱۹ گاهی اوقات تا ساعت ۲۱ یا هر وقت که میزان تعیین شده را می بافتیم، کار ادامه پیدا می کرد، گاهی آنقدر کار می کردم که شب موقع انجام تکلیف درسی ، خوابم می برد.
رضایی ادامه داد: بعد از دوران تحصیل راهنمایی مدتی کار بنایی انجام دادم به این کار هم علاقه مند بودم ولی خانواده اجازه نمی دادند، سال ۷۰ وارد راه آهن شدم تا بازنشستگی در راه آهن کار کردم، بعد از بازنشستگی مدتی در آژانس مشغول به کار شدم، اما متوجه شدم که این کارها با روحیات من سازگار نیست و به فکر شروع مجدد زیلوبافی افتادم و الان ۲ سال است که مجددا در این زمینه شروع به کار کرده ام.
از آقای رضایی ندوشن پرسیدم روزانه چند ساعت کار زیلوبافی انجام می دهد و به طور متوسط چقدر طول می کشد تا کار بافت یک زیلو را انجام دهد، با خنده نگاهی به همسرش می کند و می گوید: اگر خانم اجازه بده و با من دعوا نکنه بافت زیلوهایی که برای روکش صندلی ماشین استفاده می شه، تقریبا ۲ روز طول می کشه، طرح ها را هم به صورت ذهنی می زنم با وجودی که حدود ۳۰ سال از زیلوبافی فاصله گرفتهام، اما با دیدن هر طرحی بلافاصله آنرا پیاده می کنم و بیشتر طرحهای قدیمی که نقشه های سنتی زیلو است، را کار می کنم.
دارِ زیلوبافی نصب شده در حیاط خانه این هنرمند هم خودش یک سوژه جالب بود، کاملا از جنس اقتصادی مقاومتی و با رویکرد رونق تولید، رضایی ندوشن که در زمینه جوشکاری سررشته دارد و هم اکنون کارهای جوشکاری خرده کاری را انجام می دهد، با استفاده از ضایعات و وسایل قابل بازیافت مانند لولههای فلزی آب و نخهایی که از تسمه پروانههای فرسوده خودرو بیرون کشیده، دستگاه دارِ زیلوبافی خود را ساخته است.
رضایی ندوشن در خصوص تامین مواد اولیه و همچنین بازار فروش زیلوهای بافته شده توضیح داد: نخ مورد نیاز برای بافت زیلو را از میبد تهیه می کنم و محصولات بافته شده را نیز به فروشگاه هایی که برای این منظور در میبد فعالیت می کنند، تحویل می دهم، اگر کسی هم سفارش بدهد، با طرح و رنگی که می خواهد برایش زیلو می بافم، سال گذشته قیمت نخ بهتر بود برای بافت هر زیلو ۲۰ هزارتومان نخ مصرف می شد و حدود ۶۰ هزار تومان هر زیلو به فروش می رسید اما حالا ۶۰ هزار تومان فقط هزینه نخ می شود و به اندازه هزینه نخ، دستمزد بافت به آن اضافه می شود.
از این هنرمند زیلوباف پرسیدم که فرزندان شما در این هنر فعالیت می کنند یا کسی برای فراگیری نزد شما می آید، در خصوص فرزندانش پاسخ منفی بود، یک نفر از آنان مکانیک ماشین بود و دیگری در زمینه خدمات نصب و سرویس آسانسور فعالیت می کرد، رضایی ندوشن توضیح داد که این کار حوصله و صبر زیادی می خواهد و نسل امروز حوصله نسل قبل را ندارند.
با تهیه چند تصویر از زیلوهای دستبافت این هنرمند با او خداحافظی کردم و در گرمای چله تابستان یزد به کوچه زده و سوار ماشین که مانند کوره گداخته شده بود، شدم و کولر آنرا روی بالاترین درجه گذاشتم، در مسیر برگشت آخرین جمله حیدرعلی در گوشم تکرار می شد که “نسل جدید صبر و حوصله نسل گذشته را ندارد”.
دیدگاهتان را بنویسید