مسئولین بیشتر دقت کنید چشمهای نظاره گر شمایند!!!!!؟؟؟؟؟؟؟
نامه امام علی(ع) به عثمان بن حنیف حاکم بصره:به نظر حضرت علي (ع) نخبگان حتي حق ندارند در ميهمانيها و بر سرسفره هاي رنگيني حاضر شوند كه گرسنگان جامعه در آن جايي ندارندو در فقر و بدبختي خود غوطه ورند. « عثمان ابن حنيف» حاكم بصره و يكي از ياران بزرگ وبا وفاي علي(ع) بود وي در ميهماني يكي از اهالي بصره شركت كرده در حالي كه نه آن مال حرام بود و نه آن كار خلاف،امام (ع) خطاب به وي نوشت:”اما بعد، پسر حنيف ، به من خبر رسيده است كه مردي از جوانان بصره تو را بر خواني خوانده است و توبدانجا شتافته اي خوردنيهاي نيكو برايت آورده اند و پي در پي كاسه ها پيشت نهاده،گمان نمي كردم تو ميهماني مردمي را بپذيري كه نيازمندشان به جفا رانده است و
بي نيازشان خوانده .»: « آگاه باش هر پيروي را پيشوايي است كه پي وي را پويد و از نوردانش او روشني جويد بدان كه پيشواي شما بسنده كرده است از دنياي خود به دو جامه فرسوده و دو قرصه نان را خوردني خويش نموده .بدانيد كه شما چنين نتوانيد كرد . ليكن مرا ياري كنيد به پارسايي و در پارسايي كوشيدن و پاكدامني و درستي ورزيدن كه به خدا از دنياي شما زري نيندوختم و از غنيمتهاي آن ذخيرت ننمودم و بر دو جامه كهنه ام كهنه اي نيفزودم ….و من نفس خود را با پرهيزگاري مي پرورانم تا در روزي كه پر بيم ترين روزهاست در امان آمدن تواند و بر كرانه هاي لغزشهاپايدار ماند و اگر خواستمي دانستمي چگونه عسل پالوده و مغز گندم وبافته ابريشم را به كار برم ليكن هرگز هواي من بر من چيره
نخواهدگرديد و حرص مرا به گزيدن خوراكها نخواهد كشيد . چه بود كه درحجازيا يمامه كسي حسرت گرده ناني برد يا هرگز شكمي سيرنخورد و من سير بخوابم و پيرامونم شكمهايي باشند از گرسنگي به پشت دوخته و جگرهايي سوخته يا
چنان باشم كه گوينده سروده : درد تو اين بس كه شب سير بخوابي و گرداگردت جگرهايي بود در آرزوي پوست برغاله .
آيا بدين بسنده كنم كه مرا امير مومنان گويند و در ناخوشايندهاي روزگار شريك آنان نباشم ؟ يا در سختي زندگي – نمونه اي برايشان نشوم ؟ مرا نيافريده اند تا خوردنيهاي گوارا سرگرمم سازد چون پاي بسته كه به علف پردازد …دنيا! از من دور شو كه مهارت بر دوشت نهاده است گسسته و من از چنگالت به دور جسته ام و از ريسمانهايت رسته و ازلغزشگاههايت دوري گزيده ام كجايند مهتراني كه به بازيچه هاي خود فريبشان دادي ؟ كجايند مردمي كه با زيورهايت دام فريب بر سر راهشان نهادي ؟ آنك در گورها گرفتارند و در لابه لاي لحدها ناپديدار .
نفس خود را چنان تربيت كنم كه اگر گرده ناني براي خوردن يافتم شاد شود و از نان خورش به نمك خرسند گردد و مردم ( مردمك ) ديده ام را دست مي بدارم تا چون چشمه خشكيده آبي در آن نماند و اشكي كه دارد بريزاند آيا چرنده شكم
را با چرا كردن پر سازد و بخفتد و گوسفند در آغل سير از گياه بخورد و بيفتدو علي از توشه اش خورد و آرام خوابد ؟ چشمش روشن باد ! كه پس از سالياني دراز چون چارپايي به سر برد رها، يا چرنده اي سر داده به چرا”
دیدگاهتان را بنویسید