شماره خبر: 3256 بدون دیدگاه انتشار: 21 آبان 1392 - 22:42 نسخه چاپي ارسال به دوستان

بسم رب الحسین (ع)

بسم رب الحسین (ع)

بارالها :آسمان را سرخ ازخون خدا میبینم وخدائیان را سیراب ازقطرات اشک خون خدا.

بسم رب الحسین (ع)

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

بارالها :آسمان را سرخ ازخون خدا میبینم وخدائیان را سیراب ازقطرات اشک خون خدا.

آن زمان که کاروان ،عزم کعبه ی دل کرده بود طوافش خیمه گه حسین گشت وسعی صفا ومروه اش را گستره ای ازگودال قتلگه تا خیمه گه زینب گسترانیدند.دستانی که در سرزمین وحی ابلیس درون را سنگباران کرده بود وزبانی که فریاد برائت از شرک درون زمزمه کرده بود ، به دعوت شیطان پرستان زمان اینک به سرزمینی قدم مینهد که باید شیطان برون بشکند وفریاد آزادگی سر نهد. اما چه فریادی که هرچه بانگ میزند کمتر به گوش شیطان پرستان میرسد. مگرآنها شجاعت علی را،کرامت حسن را در حسین نمیدیدند؟ مگر از استواری زینب(س)،مگر از عشق حسین (ع)به زینب (س)غافل بودند؟مگر از وفای عباس(ع) به حسین (ع) چیزی نمیدانستند؟مگراز رسول خدا نشنیده بودند که حسن وحسین جوانان اهل بهشتند؟مگر آنان از آب غدیرخم حلقوم نحسشان را گوارا نگرده بودندکه از قطره آبی دریغ کردند؟

اسماعیل را پای بر زمین سائیدند تاچشمه ی آبی روان گردد وحلقوم خشکیده ی غنچه ای شکفتن واداردو رخسارمادر را میهمان لبخندکودکانه ی خویش سازد.اماچه شکفتنی ٰ، که مادر در حسرت آخرین لبخند جگر گوشه اش به چله غمباری نشاند. اماچه میدانست این لبخنددر گلو مانده رساترین فریادیست که از نهضت عاشورا درحافظه ی پیر تاریخ پایدار می ماند.چه رنگین سفره ای بود بر بستر دستان پدر،آن لحظه که خونش زیبا ترین خضاب عالم را بر دستان پدرنشاند گویا با قاسم واکبریکجا به حجله نشسته است .

خداوندا این چه تدبیری است که حسین را به بهانه ی حسین بودن وفرزند علی وفاطمه بودن از قفا سر بریدند و طفل سه ساله اش را درحسرت دیدار پدر،میهمان سرازتن جدا شده ی اوکردند؟ زینب را نگرکه سر زنان سوی گودالی میدود ومیرود تا به نظاره بنشیند پرپرشدن عشق فاطمه را،گلگون شدن بوسه گه پیامبر ومجرای تلاوت وحی را.حنجره ای که در کعبه لبیک حق گفته بود اما در مهد بلا تدریس کرد “هیهات من الذله “را ودر این کلاس شاگردی را بسان زینب تربیت نمود که در پیش رو رگهای بریده ی برادر را بیندو آنی بعد آشیانه ی در آتش سوخته ی پروانکان آل رسول و بر بلندای شتران بی جهاز خورشیدی بنام سجاد را وچه بردباری مردانه ای که میزبانی کند ، برتخت نشستن گلواژه های نور را برنوک سنین وهمه را جز زیبایی هیچ نبیند.

بانوی من …. چگونه شانه زدی گیسوی سکینه را ؟آن گیسوانی که تاجی ازخون بر ان بوسه زده بود؟چگونه بوسیدی انگشتان بریده ی برادر بدون انگشتر؟چگونه در گوش بدون گوشواره ی رقیه لالایی یتیمی خواندی؟چگونه نوازش کردی جسم بی جان رقیه را آن سان که لهیب آتش ،خار مغیلان بستر گزید وسیاهی شب بهانه ای شدبر خاربوسیدن پایش؟سکینه جان تو بگو در ویرانه ی تاریک شام، در آن خلوت پاک ومعصوم کودکانه ات با پدرچه گفتی که یک دم با او همسفر شدی؟

آه …خدای من چه جان سوز است سیمای محمد رادر رخسار به خون خفته ی علی اکبر دیدن و در حسرت دیدار دوباره اش به مویه نشستن. چه جانگاه ست بوی مدینه را در عصر عاشورا ازهفتادو دو گل بوئیدن و سوی شام رفتن.

از عباس بگویم که قمری بود بر تارک بنی هاشم و امیدی بر لبهای خشکیده ی اصغرکه در آرزوی قطره آبی حرمله را در شرم نیزه اش نابود کرد؟از دستان از تن جدا شده ی عباس بگویم که با افتادن بر زمین جهانی را به قیام وا داشت .

دیگر از راس جدا گشته حسین نمیگویم که در تنور خولی چون خورشیدی درخشید ودر مجلس ابن زنا زمزمه کرد کلام وحی را وتدریس نمود آنچه محمد(ص)در حرا بنیان نهاده بود.

حسین جان چنان کوبنده هیهات گفته ای که جایی برای ذلت نمی ماند.هیهاتی که بیرقی شد بر بلندای افق تاریخ که به نیستی کشید طاغوت را منهای زمان.مولای :من ای اسوه ی آزادگی وپایمردی همه بهانه ام این است که سیاه پوش شوم باشد که از کرم مجتبی ایت سیاهی از وجودم بر گیری.خداوندا چگونه شکر این نعمتت را به جای آورم که مرا دوستدار این دردانه های هستی ات قراردادی؟ تنها مرا کافی ایست تا طعم واقعی حب اهل بیت را به من بچشانی آمین.
بمانعلی سلیمی پورندوشن

اخبار مرتبط :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کاربر گرامي؛ قبل از فرستادن ديدگاه، قوانين اين بخش را مطالعه نماييد.