5 صفر – شهادت حضرت رقیه
سر امام حسین با دخترش رقیه سخن می گوید
یکی از لشگریان یزید می گوید:دیدم دختری کوچک چند قدم آمد به طرف سر امام حسین علیه السلام که بر درختی که نزدیک خرابه دم دروازه شام آویزان بود.
به گزارش ندای ندوشن در کتاب بحر الغرائب، جلد 2، قریب به این مضامین می نویسد: حارث که یکی از لشگریان یزید بود گفت: یزید دستور داد سه روز اهل بیت علیه السلام را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانی شهر شام کامل شود. حارث می گوید: شب اول من به شکل خواب بودم، دیدم دختری کوچک بلند و نگاهی کرد. دید لشگر از خستگی راه خوابیده اند و کسی بیدار نیست، اما فورا از ترسش بازنشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین علیه السلام که بر درختی که نزدیک خرابه دم دروازه شام آویزان بود. آری، به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت، تا چند مرتبه. آخر الامر زیر درخت ایستاد و به سر مقدس امام حسین علیه السلام پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت: السلام علیک یا ابتاه و امصیبتاه بعد فراقک و اغربتاه بعد شهادتک
بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود: ای دختر من، مصیبت تو و رجز و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد، و اسیریت به پایان رسید. ای نور دیده، چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد آنچه بر شما وارد شده صبر کن که جز او مزد او شفاعت را در بردارد. حارث می گوید: من خانه ام نزدیک خرابه شام بود، از اینکه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهی آمد منتظر بودم کی از دنیا می رود، تا یک شبی شنیدم صدای ناله و فریاد از میان خرابه بلند است، پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: حضرت رقیه علیه السلام از دنیا رفته است. [1] .
نیز حجت الاسلام صدر الدین قزوینی در جلد دوم کتاب شریف ثمرات الحیوه، به سند خود آورده است: حضرت رقیه علیه السلام لب خود را بر لب پدرش امام حسین علیه السلام نهاد و آن حضرت فرمود: الی، الی، هلمی فانا لک بالانتظار. یعنی ای نور دیده بیا بیا به سوی من، که من چشم به راه تو می باشم، و در اینجا بود که دیدند حضرت رقیه علیه السلام از دنیا رفت. [2] .
[1] نقل از کتاب حضرت رقیه ص 26.
[2] سخن گفتن امام حسین علیه السلام در 120 محل ص 59.
دیدگاهتان را بنویسید