شهید حیدر علی نظری

یاد وخاطره شهید حیدرعلی نظری را گرامی می داریم

ندای ندوشن:زندگینامه شهید حیدرعلی نظری ندوشن

شهید حیدرعلی نظری ندوشن فرزند حسن می باشد که در سال ۱۳۳۶ در یک خانواده ای مذهبی از شهر ندوشن چشم به جهان گشود. ایشان به خاطر علاقه فراوانش به کلام الله مجید، قبل از دوران دبستان به یادگیری قرآن مشغول شد و سپس دوران ابتدایی خود را در روستای خود سپری نمود. شهید حیدرعلی نظری به علت نبودن مدرسه راهنمایی در زمان خود، مجبور به ترک محل سکونتش شد و برای تامین مخارج تحصیل و زندگی خود در غربت، روزها به کار و شب ها به تحصیل مشغول بود و این روال تا اخذ دیپلم ادامه داشت.

ایشان که در زمان پیروزی انقلاب اسلامی جوانی ۲۱ ساله بود به همراه ملت انقلابی تهران با حضور خود در تظاهرات ضد شاهنشاهی از رژیم منحوس پهلوی اعلام انزجار می نمود و سپس با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، همچون سایر جوانان برومند انقلابی ایران، دفاع از کیان اسلامی خویش را وظیفه خود دانست و دوران آموزشی نظامی خود را در پادگان ولیعصر عجل الله تعالی فرجه در تهران طی نمود و سپس با آمادگی نظامی به منطقه سرپل ذهاب استان کرمانشاه اعزام شد.

حضور ایشان در جبهه های حق علیه باطل در اوایل شروع جنگ مصادف بود با خیانت و عدم حمایت عوامل داخلی همچون بنی صدر، رئیس جمهور وقت ایران؛ ایشان در منطقه غرب با کمترین امکانات و با دستان خالی به مقابله با متجاوزین پرداخت تا اینکه با تک مزدوران بعثی مجهز به سلاح های پیشرفته به همراه تمام دوستانش در تاریخ یازدهم شهریورماه سال ۱۳۶۰ به فیض عظمای شهادت نائل آمد.

بدن پاک و مطهر شهید حیدرعلی قریب نه ماه یعنی تا بهار سال ۱۳۶۱ در منطقه عملیاتی سرپل ذهاب باقی ماند تا اینکه بعد از عملیات الی بیت المقدس که منجر به آزادسازی شهر خونین شهر(خرمشهر)شد پلاک و استخوانش را که معطر به تربت خوش حسینی شده بود برای خانواده اش به ارمغان آوردند و وی را در حسینیه علیای ندوشن به خاک سپردند. به نقل از حجه الاسلام عسکری علویه، شهید حیدرعلی نظری ندوشن از فاتحان ارتفاعات بازی دراز هستند که هم اکنون در این منطقه به یاد رشادتهای خالصانه این شهید بزرگوار و سایر همرزمان شهیدش، نمادی ساخته اند که یادوار رشادتهای این دلاورمردان است.

وصیت نامه شهید:

سلام ای کربلای زمان، ای سرزمین نینوا، ای که چشم تمامی ستمدیدگان دنیا به تو دوخته شده است. ما آمده ایم تا در مقابل کفر ایستاده و به او حالی کنیم که در مقابل الله اکبر و خمینی رهبر، هیچی و محکوم به شکست می باشی؛ ما آمده ایم تا بدانی که هر شهیدی که بر زمین می افتد صدها انسان با ایمان دیگر، جای او را خواهند گرفت.

خداوندا! تو خود می دانی که زندگیم تاکنون به هیچ و پوچ و سراسر گناه گذشته است و می دانی که در این دنیا نتوانستم آنطور که تو خواهان آن بودی زندگی کنم آمده ام تا بدین وسیله مرا مورد بخشش قرار دهی و قدمی نیز در راه رضای تو برداشته باشم.

مادر، خواهر و برادرنم! چنانچه من شهید شدم در نظر داشته باشید که من در راه خدا جنگیدم و در راه خدا نیز شهید شدم و پیرو راه امام خمینی بوده و سرباز اسلام؛ از خدا می خواهم تا به شما صبر دهد و شما را نیز یاری کند تا آنچه در توان دارید در راه اسلام به کار ببرید.

۱۳۶۰/۵/۳۱ سرپل ذهاب ساعت ۳ عصر