پایگاه تحلیلی خبری ندای ندوشن؛
به او گفتم دلم احساس غم دارد نمی دانی رفیقا من که می بینی در این اوضاع بحرانی
به زیر چتر گل بودم نسیم آنجا ملایم بود ولی ناگه خزان آمد به قصد ظلم و ویرانی
اسیر فتنه بادم که در چنگال پاییزم به زیر سایه ی ابر و تگرگ و روز بارانی
خزان شد باغ و بستان و یتیمی دامنم بگرفت من و یک بوستان زرد و یک دریای طوفانی
غذای من فقط آه سحر خوردن و خون دل ندیدم یاور و یاری به حالم چشم گریانی
یتیمی یک طرف،تنهایی و غم ها فزونی از حد خداوندا فقط احوال زار من تو می دانی
*************
بگفتا مهربانی ها هنوز هم جای خود باقی است چرا ای دوست پر او زآیه های یاس می خوانی
بیا از مهرجویان ولایت صد عطوفت بین رفیق و یاور هر مغلس و هر لوط و عریانی
عطوفت از علی آموختند مردان با غیرت شبانگه ریشه کن سازد علی شرح پریشانی
((نجات))هسم با غزل گوید نومید ای مایوس که تا شبه علی آید ز نخلستان ایرانی
سروده:نجاتعلی جعفری ندوشن
از شما جناب آقای نجاتعلی جعفری معلم دلسوز وعزیز تقدیر و تشکر می کنم
افرین